Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
northward
U
بسوی شمال شمالا
northwards
U
بسوی شمال شمالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ina northerly direction
U
بطرف شمال شمالا
northing
U
عرض شمالی انحراف به سوی شمال شمال شبکه
north east
U
شمال شرق شمال شرقی
north west
U
شمال غرب شمال غربی
northeast
U
شمال شرقی شمال شرق
northwest
U
شمال غرب شمال غربی
north north east
U
میان شمال و شمال خاور
north by cast
U
میان شمال و شمال شرقی
north-west
U
شمال غربی در شمال غرب
north-east
U
شمال شرقی در شمال شرق
holarctic
U
وابسته به ناحیه قطب شمال منطقه قطب شمال
towards
U
بسوی
into
U
بسوی
at
U
بسوی
toward
U
بسوی
against
U
بسوی
to
U
بسوی
off
U
بسوی
landward
U
بسوی خشکی
landward
U
بسوی زمین
to put a bout
U
بسوی دیگرگرداندن
eastbound
U
بسوی شرق
spaceward
U
بسوی فضا
south wards
U
بسوی جنوب
aport
U
بسوی بندر
earthward
U
بسوی زمین
selenotropic
U
بسوی ماه
seaward
U
بسوی دریا
soiuth ward
U
بسوی جنوب
inpouring
U
بسوی درون
east
U
بسوی خاوررفتن
easterly
U
بسوی شرق
onward
U
بسوی جلو
over
U
بسوی دیگر
off
U
عازم بسوی
skyward
U
بسوی اسمان
over-
U
بسوی دیگر
earthbound
U
متوجه بسوی زمین
orientate
U
توجه بسوی خاور
introverts
U
بسوی درون کشیدن
introvert
U
بسوی درون کشیدن
orientates
U
توجه بسوی خاور
orientating
U
توجه بسوی خاور
goal kick
U
شوت بسوی دروازه
shootings
U
شوت بسوی دروازه
sentimentalism
U
گرایش بسوی احساسات
drive to maturity
U
حرکت بسوی بلوغ
southwestward
U
بسوی جنوب غربی
aslant
U
بسوی سراشیب اریبی
base running
U
دویدن بسوی پایگاه
sentimentality
U
گرایش بسوی احساسات
shooting
U
شوت بسوی دروازه
southwestwards
U
بسوی جنوب غربی
propulsion
U
فشار بسوی جلو
make for
U
پیش رفتن بسوی
uptrend
U
تمایل بسوی بالا
introversion
U
برگشت بسوی درون
introrse
U
رو کننده بسوی درون
wester
U
بسوی باختر رفتن
introrsal
U
رو کننده بسوی درون
infalling
U
ریزش بسوی درون
indraght
U
ریزش چیزی بسوی درون
south
U
بسوی جنوب نیم روز
westward
U
بسوی باختر بطرف مغرب
adductive
U
استشهادی بسوی محور کشنده
upsurge
U
بسوی بالا موج زدن
indraft
U
ریزش چیزی بسوی درون
continuation
U
حرکت مداوم بسوی سبد
westwards
U
بسوی باختر بطرف مغرب
plinking
U
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour
U
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward
U
بسوی محل شروع اسب دوانی
send down
U
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
To go cap in hand to someone.
U
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
sniping
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
transhumant
U
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
delayed steal
U
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
U
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity
U
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
ferryboat
U
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats
U
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
north
U
شمال
north
<adj.>
U
شمال
north
U
در شمال
northerly
U
شمال
northerner
U
اهل شمال
NW
U
شمال غربی
northerners
U
اهل شمال
northbound
U
عازم شمال
north-westerly
U
شمال غربی
north easterly
U
شمال شرقی
northeastward
U
شمال شرقی
north
U
روبه شمال
North Pole
U
قطب شمال
northeastern
U
شمال شرقی
northwardly
U
سوی شمال
northeast
U
شمال خاوری
north wind
U
باد شمال
north west
U
شمال باختر
northerly
U
به سمت شمال
north east
U
در شمال خاور
north east
U
شمال خاور
north
U
باد شمال
ina northerly direction
U
سوی شمال
true north
U
شمال حقیقی
true north
U
شمال جغرافیایی
north-eastern
U
از شمال خاوری
compass rose
U
شمال نما
true north
U
شمال واقعی
north-west
U
شمال غرب
compass north
U
شمال مغناطیسی
the north pole
U
قطب شمال
Libya
U
شمال افریقا
north western
U
شمال غربی
arcturus
U
نگهبان شمال
north westerly
U
شمال غربی
north-western
U
شمال غربی
north-westerly
U
در شمال باختر
north-east
U
شمال شرق
north-easterly
U
شمال شرقی
arctic
U
قطب شمال
grid north
U
شمال شبکه
north westerly
U
در شمال باختر
northwest
U
شمال باختری
north-eastern
U
رو به شمال شرق
magnetic north
U
شمال مغناطیسی
northern
U
ساکن شمال
epsilon bootis
U
رایت شمال
northwestern
U
شمال غربی
norther
U
بیشتر بطرف شمال
northwardly
U
بطرف شمال شمالی
northwester
U
باد شمال غربی
rubicon
U
رودی در شمال ایتالیا
magnetic north pole
U
قطب شمال مغناطیسی
upstater
U
اهل شمال استان
NW
U
مخفف شمال غرب
north-eastern
U
به سوی شمال شرق
smew
U
مرغابی شمال اروپاواسیا
northwestwards
U
بطرف شمال غربی
northwester
U
طوفان شمال غربی
northernmost
U
دورترین محل در شمال
northeastward
U
بطرف شمال شرقی
celestial north pole
U
قطب شمال عالم
Flemish Mannerism
U
انقلاب شمال اروپا
Nordic
U
وابسته به شمال اروپا
compass north
U
شمال قطب نما
Arctic Circle
U
مدار قطب شمال
ice foot
U
دیواره یخ درنواحی شمال
northeastern
U
مربوط به شمال شرقی
northeaster
U
نسیم شمال شرقی
northeaster
U
باد شمال خاوری
north wester
U
باد شمال باختر
north light roof
U
بام شمال نور
north easter
U
باد شمال خاور
moored
U
اهل شمال افریقا مسلمان
piedmont
U
ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
narwal
U
نهنگ دریایی قطب شمال
uptown
U
واقع در محلات شمال شهر
low dutch
U
زبان شمال المان و هلندی
moorish
U
وابسته به اهالی شمال افریقا
moors
U
اهل شمال افریقا مسلمان
narwhale
U
نهنگ دریایی قطب شمال
narwhal
U
نهنگ دریایی قطب شمال
moor
U
اهل شمال افریقا مسلمان
lemmings
U
موش صحرایی قطب شمال
arctic
U
وابسته بقطب شمال سرد
polar
U
وابسته به قطب شمال وجنوب
euroclidon
U
بادطوفانی شمال شرقی درمدیترانه
steelhead
U
ماهی ازاد شمال امریکا
barbary
U
کشوران اسلامی شمال افریقا
lemming
U
موش صحرایی قطب شمال
inkberry
U
درخت خاص شمال شرق امریکا
laplander
U
اهل در شمال اسکاندیناوی زبان لایلاندی
The aircrafts was flying in a northerly direction.
U
هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
north-eastern
U
وابسته به شمال شرق ایالات متحده
gain ground
U
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advancing
U
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance
U
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advances
U
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
fox grape
U
انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
declination
U
مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
white crappie
U
ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
bald eagle
U
نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
trouvere
U
شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
troy
U
شهر تروا در شمال غربی اسیای صغیر
shaman
U
کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
bald eagles
U
نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
Nahavand
U
شهر نهاوند
[در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
new england
U
نام شش ایالت در شمال خاوراتازونی در امتداداقیانوس اهالی انراگویند
gadwall
U
اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
Expressionism
U
[جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
English style
U
[نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
azimuth
U
نقطه شمال دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند
Ditterling
U
[تزئینات خارق العاده شمال اروپا به سبک گروتسکو بی تناسب]
gyrocompass
U
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com