English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pop U بسرعت عملی انجام دادن
popped U بسرعت عملی انجام دادن
pops U بسرعت عملی انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dashed U بسرعت انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
quickie U چیزیکه بسرعت انجام شود
quicky U چیزیکه بسرعت انجام شود
quickies U چیزیکه بسرعت انجام شود
register U انجام عملی به یک محرک
verb U دستورالعمل انجام عملی
registering U انجام عملی به یک محرک
verbs U دستورالعمل انجام عملی
registers U انجام عملی به یک محرک
stops U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
stopped U انجام ندادن عملی
stop U انجام ندادن عملی
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
backwash U اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
coursed U بسرعت حرکت دادن
scurries U بسرعت حرکت دادن
scurrying U بسرعت حرکت دادن
courses U بسرعت حرکت دادن
scurried U بسرعت حرکت دادن
course U بسرعت حرکت دادن
scurry U بسرعت حرکت دادن
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operate U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
op code U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
operates U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
raced U مسابقه دادن بسرعت رفتن
race U مسابقه دادن بسرعت رفتن
races U مسابقه دادن بسرعت رفتن
connective U نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Boolean connective U حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
completed U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
do nothing instruction U دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
effectuate U انجام دادن صورت دادن
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
to follow out U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
pay U انجام دادن
administer انجام دادن
to carry through U انجام دادن
to go through U انجام دادن
paying U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
put on U انجام دادن
implement U انجام دادن
implemented U انجام دادن
implementing U انجام دادن
implements U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
performs U انجام دادن
do up U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
charring U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
char U انجام دادن
to make good U انجام دادن
perform U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
performed U انجام دادن
carry out U انجام دادن
chare U انجام دادن
to put through U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
carry out U انجام دادن
coverings U انجام دادن
pays U انجام دادن
effecting U انجام دادن
effected U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
furnish U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
actualize U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
covers U انجام دادن
go through U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
parform U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
effect U انجام دادن
cover U انجام دادن
execute U انجام دادن
chars U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
stand to U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
manipulate U با دست انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
solemnize U باتشریفات انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
rework U دوباره انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
performs U انجام دادن خوب یا بد
top U خوب انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
alternates U بنوبت انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
manipulate U بامهارت انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
to bring through U خوب انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
perform U انجام دادن خوب یا بد
To do something on the sly (in secret). U کاری را پنهان انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
terrorizing U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
achieved U انجام دادن بانجام رسانیدن
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
overlabour U با رنج فراوان انجام دادن
redone U انجام دادن مجدد چیزی
administers U انجام دادن اعدام کردن
completes U کامل کردن انجام دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com