Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
command sponsored dependent
U
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the incidents of a journey
U
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
treks
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl
U
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
trip
U
مسافرت مسافرت کردن
tripped
U
مسافرت مسافرت کردن
trips
U
مسافرت مسافرت کردن
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
U
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system
U
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
U
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor
U
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
U
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
effluxion
U
جریان بخارج
off
U
از محلی بخارج
spews
U
بخارج ریختن
efflux
U
پخش بخارج
spewing
U
بخارج ریختن
spewed
U
بخارج ریختن
spew
U
بخارج ریختن
supinate
U
بخارج برگرداندن دست
efflux
U
انتشار بخارج جریان
exocrine
U
بخارج تراوش کننده
jet
U
بخارج پرتاب کردن
jets
U
بخارج پرتاب کردن
jetting
U
بخارج پرتاب کردن
effluents
U
بخارج پخش کننده
supinator
U
عضله مدیره بخارج
jetted
U
بخارج پرتاب کردن
effluent
U
بخارج پخش کننده
in service
U
درخدمت ارتش در ارتش
I am very much opposed to your going abroad.
U
با رفتن شما بخارج سخت مخالفم
collision detection
U
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
To smuggle in to ( out of ) a country .
U
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
ejection seat
U
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
you and your
U
شما و بستگان شما
CSMA CD
U
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
U
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
companding
U
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
ejection
U
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
travels
U
مسافرت
touring
U
مسافرت
traveled
U
مسافرت
travel
U
مسافرت
tours
U
مسافرت
journeys
U
مسافرت
toured
U
مسافرت
tour
U
مسافرت
locomotion
U
مسافرت
journeying
U
مسافرت
journeyed
U
مسافرت
journey
U
مسافرت
jaunts
U
مسافرت کوچک
jaunt
U
مسافرت کوچک
river trip
U
مسافرت رودخانه ای
walkabouts
U
مسافرت پیاده
visits
U
مسافرت معاینه
visited
U
مسافرت معاینه
visit
U
مسافرت معاینه
royal progress
U
مسافرت شاهانه
peregrination
U
مسافرت دور
peregrinations
U
مسافرت دور
passports
U
اجازه مسافرت
passport
U
اجازه مسافرت
dromomania
U
جنون مسافرت
trip ticket
U
بلیط مسافرت
hitchhike
U
مسافرت مفتی
walkabout
U
مسافرت پیاده
trip ticket
U
برگه اجازه مسافرت
camel
U
مسافرت کردن باشتر
camels
U
مسافرت کردن باشتر
travelogs
U
سخنرانی درباره مسافرت
campaign
U
مسافرت درداخل کشور
campaigns
U
مسافرت درداخل کشور
trial trip
U
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
traversabel
U
سخنرانی درباره مسافرت
churchills v to moscow
U
مسافرت چرچیل به مسکو
port
U
مامن مبدا مسافرت
sail
U
مسافرت با قایق بادی
holiday by the seaside
[British]
U
مسافرت کنار دریا
holiday at the seaside
[British]
U
مسافرت کنار دریا
campaigning
U
مسافرت درداخل کشور
campaigned
U
مسافرت درداخل کشور
travelogue
U
سخنرانی درباره مسافرت
package tour
U
مسافرت بسته بندی
train journey from ... over ... to ...
U
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
package holiday
U
مسافرت بسته بندی
all-expense tour
U
مسافرت بسته بندی
yachting
U
مسافرت با قایق تفریحی
To travel night and day .
U
شب وروز مسافرت کردن
travelogues
U
سخنرانی درباره مسافرت
sailed
U
مسافرت با قایق بادی
sailings
U
مسافرت با قایق بادی
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
waybill
U
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
We have a long journey before us .
U
مسافرت طولانی در پیش داریم
roadability
U
راهواری قابل مسافرت در جاده
foy
U
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
riding
U
گردش و مسافرت لنگر گاه
commuted
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
itinerate
U
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
stow away
U
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
commute
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
astronautics
U
مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
commutes
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
mal de mer
U
سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
commuting
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
I travel tomorrow
[afternoon]
.
U
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
I have a short trip ahead.
U
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
passenger mile
U
طول راه مسافرت به حسب میل
roadworthy
U
اماده مسافرت قابل سفر کردن
How long does the crossing take?
U
چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
flying
U
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
road test
U
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
traveling fellowship
U
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
field army
U
ارتش
armies
U
ارتش
army
U
ارتش
pentagon
U
ارتش امریکا
irregulars
U
ارتش نامنظم
military
U
جنگی ارتش
militarism
U
ارتش سالاری
general staff
U
ستاد ارتش
field army
U
ارتش صحرایی
field army
U
ارتش رزمی
army group
U
گروه ارتش
majored
U
سرگرد ارتش
army corps
U
سپاههای ارتش
army commander
U
فرمانده ارتش
army artillery
U
توپخانه ارتش
active duty
U
ارتش کادر
active army
U
ارتش کادر
general issue
U
ملزومات ارتش
pentagons
U
ارتش امریکا
combined arms army
U
ارتش مرکب
state guard
U
ارتش ایالتی
standing army
U
ارتش منظم
standing army
U
ارتش دائمی
the a of the army
U
پیشرفت ارتش
constable
U
افسر ارتش
constables
U
افسر ارتش
serviceman
U
عضو ارتش
servicemen
U
عضو ارتش
regular army
U
ارتش دائمی
regular
U
ارتش کادر
regulars
U
ارتش کادر
supreme commander's staff
U
ستاد کل ارتش
major
U
سرگرد ارتش
the losses of the army
U
تلفات ارتش
military campaign
U
لشکرکشی
[ارتش]
women's army corps
U
ارتش زنان
majoring
U
سرگرد ارتش
the red army
U
ارتش سرخ
standing
U
ارتش ثابت
army stores
U
فروشگاه ارتش
the rank and file
U
توده ارتش
regular army
U
ارتش منظم
field grade
U
افسر ارشد ارتش
women's army corps
U
قسمت زنان ارتش
yeomanry
U
ارتش داوطلب از زارعین
foreignlegion
U
سرباز داوطلب در ارتش
USA
U
ارتش ایالات متحده
army general staff
U
ستاد عمومی ارتش
vivandiere
U
اغذیه فروش ارتش
industrial reserve army
U
ارتش ذخیره صنعتی
the main army
U
بخش عمده ارتش
military justice
U
قوانین جزایی ارتش
martial
U
وابسته به ارتش نظامی
jcs
U
رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff
U
رئیس ستاد ارتش
general officer
U
امرای ارتش امیران
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
reserve army of unemployed
U
ارتش ذخیره بیکاران
conscript army
U
ارتش سربازان وفیفه
army alpha test
U
ازمون الفای ارتش
army troops
U
یکانهای رده ارتش
reserve components
U
قسمتهای احتیاط ارتش
punitive article
U
قوانین جزایی ارتش
quartermaster general
U
رئیس کل کارپردازی ارتش
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
army beta test
U
ازمون بتای ارتش
supreme commander's staff
U
ستاد عالی ارتش
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
army service area
U
منطقه عقب ارتش
standing army
U
ارتش کادر ثابت
rifleman
U
تفنگ دار
[ارتش]
regular army
U
ارتش کادر ثابت
brass hat
U
افسر ارشد ارتش
armies
U
ارتش نیروی زمینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com