English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
promulgated U اعلام کردن
damm U بد اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
announce U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
promulgating U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
announces U اعلام کردن
promulgates U اعلام کردن
promulgate U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
proclamations U اعلام کردن
blazon U اعلام کردن
quote U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
promulge U اعلام کردن
enounce U اعلام کردن
enouce U اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
exclaim U اعلام کردن
broadcast U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
indicted U اعلام جرم کردن
indict U اعلام جرم کردن
indicting U اعلام جرم کردن
call out U اعلام خطر کردن
acknowledging U اعلام نشانی کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
acknowledges U اعلام نشانی کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
acknowledge U اعلام معرف کردن
acknowledge U اعلام نشانی کردن
acknowledge U اعلام وصول کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
absolving U اعلام بی تقصیری کردن
absolves U اعلام بی تقصیری کردن
hailed U اعلام ورود کردن
hail U اعلام ورود کردن
indicts U اعلام جرم کردن
impeached U اعلام جرم کردن
impeaches U اعلام جرم کردن
impeaching U اعلام جرم کردن
announce in advance U از پیش اعلام کردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
hailing U اعلام ورود کردن
hails U اعلام ورود کردن
impeach U اعلام جرم کردن
absolved U اعلام بی تقصیری کردن
absolve U اعلام بی تقصیری کردن
to call a meeting U جلسهای را اعلام کردن
early-warning U اعلام خطر کردن
early warning U اعلام خطر کردن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
warning U اعلام خطر کردن هشدار
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
warnings U اعلام خطر کردن هشدار
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
tolls U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
toll U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
notified U اعلام کردن اخطار کردن
notify U اعلام کردن اخطار کردن
notifying U اعلام کردن اخطار کردن
notifies U اعلام کردن اخطار کردن
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark U اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
pros and cons U له و علیه
versus U علیه
pro and con U له و علیه
v U علیه
con U بر علیه
against U علیه
cons U بر علیه
conning U بر علیه
conned U بر علیه
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
losing party U محکوم علیه
divisor U مقسوم علیه
assignee U محال علیه
judgement debtor U محکوم علیه
recognizor U محکوم علیه
lady ship U سرکار علیه
out of court U محکوم علیه
beneficiaries U موقوف علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
pupils U مولی علیه
pupil U مولی علیه
victim of an offence U مجنی علیه
respondents U مستانف علیه
respondents U مدعی علیه
respondent U مستانف علیه
beneficiary U موقوف علیه
denominators U مقسوم علیه
denominator U مقسوم علیه
third person of a transfer U محال علیه
appellee U مستانف علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
defendants U مدعی علیه
defendant U مدعی علیه
presentee U معروض علیه
peace be upon him U علیه السلام
respondent U مدعی علیه
drawee U محال علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
pro and con U دلائل له و علیه
divtsor U مقسوم علیه
object of protest U معترض علیه
wards U مولی علیه
ward U مولی علیه
anti U مخالف علیه
self-defeating U علیه منظور خود
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
offences against property U جرائم بر علیه اموال
action in personam U دعوی بر علیه شخص
self defeating U علیه منظور خود
cross action U علیه وی اقامه کند
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
common d. U مقسوم علیه مشترک
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
public mischief U جرم علیه جامعه
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
lese majesty U خیانت علیه حکومت
lese majeste U خیانت علیه حکومت
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offence against public order U جرائم بر علیه نظم عمومی
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
common divisor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com