English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to stretch oneself U تمد د اعصاب کردن
let down one's hair <idiom> U تمدد اعصاب کردن
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
relaxing U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relax U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
to wield a sceptre U پادشاهی کردن تسلط کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
detects U پیدا کردن
smell out U با بو پیدا کردن
track U پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
detect U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
find U پیدا کردن
average U پیدا کردن
gains U پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
finds U پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
detected U پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
tout U خریدار پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
declined U شیب پیدا کردن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
demonetize U تنزل پیدا کردن
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
declines U شیب پیدا کردن
to win fame U شهرت پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
liaise U ارتباط پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
take to U تمایل پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
to think out U با فکر پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
shield U حفاظ پیدا کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
shields U حفاظ پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
converged U تقارت پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
shocks U هول وهراس پیدا کردن
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
shocked U هول وهراس پیدا کردن
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock U هول وهراس پیدا کردن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
deeping of capital U عمق پیدا کردن سرمایه
to nerve oneself U قوت قلب پیدا کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
respiring U امید تازه پیدا کردن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
respire U امید تازه پیدا کردن
asphyxiated U مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge U رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate U مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating U مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates U مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
unbalances U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalance U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
ruts U شور پیدا کردن فحل شدن
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rut U شور پیدا کردن فحل شدن
to orient oneself U چهار سوی خود را پیدا کردن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalancing U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to get a meat for a bird U برای مرغی جفت پیدا کردن
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rub U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out U معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubs U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to seek somebody out U جستجو برای پیدا کردن کسی
surging U تکان خوردن لغزش پیدا کردن
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
holds U تسلط
gripe U تسلط
dominance U تسلط
domination U تسلط
sovereign U تسلط
hold U تسلط
conquest U تسلط
ascendancey U تسلط
conquests U تسلط
predomination U تسلط
ascendance U تسلط
sovereigns U تسلط
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
plunge U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
leadingquestion U پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
plunged U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
composure U تسلط برنفس
subject U تحت تسلط
self commend U تسلط بر نفس
subjected U تحت تسلط
economic domination U تسلط اقتصادی
mastered U تسلط یافتن بر
pornocracy U تسلط فواحش
condominium U تسلط مشترک
mastery motive U انگیزه تسلط
mastery learning U تسلط اموزی
masterdom U تسلط تفوق
condominiums U تسلط مشترک
subjects U تحت تسلط
self mastery U تسلط بر نفس
subjecting U تحت تسلط
ball control U تسلط به توپ
petticoats rule U تسلط زنان
master U تسلط یافتن بر
hegemony U تسلط پیشوایی
master U تسلط یافتن
possession U ثروت ید تسلط
mastered U تسلط یافتن
masters U تسلط یافتن
masters U تسلط یافتن بر
under U تحت تسلط
to get ones hand in U تسلط پیداکردن در
under- U تحت تسلط
grapnels U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceed U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extend U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com