English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recoveries U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
recovery U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hotter U بدون تاثیرگذاری روی عملیات طبیعی
hot U بدون تاثیرگذاری روی عملیات طبیعی
operational U اطلاعات درباره عملیات طبیعی سیستم
hottest U بدون تاثیرگذاری روی عملیات طبیعی
free position U روش اغاز مجدد بازی پس ازخطا
physiographic U وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism U فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
roll around <idiom> U برگشتن
reverts U برگشتن
reversing U برگشتن
reverting U برگشتن
reverted U برگشتن
reversed U برگشتن
revert U برگشتن
chare U برگشتن
reverse U برگشتن
sheer U برگشتن
go back U برگشتن
reverses U برگشتن
come back U برگشتن
on the way back U در برگشتن
double back <idiom> U برگشتن
get back <idiom> U برگشتن
regurgitated U برگشتن
regurgitate U برگشتن
regurgitates U برگشتن
deviate U برگشتن
deviated U برگشتن
reoccurring U برگشتن
repullulate U برگشتن
deviating U برگشتن
abjeure U برگشتن از
resile U برگشتن
return U برگشتن
deviates U برگشتن
returned U برگشتن
returning U برگشتن
returns U برگشتن
retroflex U برگشتن
hark back U برگشتن
reoccurrence U برگشتن
lapse vi U برگشتن
to turn turtle U برگشتن
to put back U برگشتن
to go back U برگشتن
backslide U برگشتن
to come back U برگشتن
recrudesce U برگشتن
regorge U برگشتن
regurgitating U برگشتن
untread U برگشتن بازگشتن
capsizes U برگشتن قایق
resile U به عقب برگشتن
rebounds U پس زدن برگشتن
rebounding U پس زدن برگشتن
rebounded U پس زدن برگشتن
rebound U پس زدن برگشتن
capsize U برگشتن قایق
till his return U تا موقع برگشتن او
to fall away U برگشتن مرتدشدن
remigrate U از مهاجرت برگشتن
capsizing U برگشتن قایق
capsized U برگشتن قایق
swindles U ورق برگشتن
swindle U ورق برگشتن
introspect U بخود برگشتن
to bounce [cheque/check] U برگشتن [چکی]
swindled U ورق برگشتن
head off <idiom> U به عقب برگشتن
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
apostatize U از دین برگشتن
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
home U شهر بخانه برگشتن
char U جسم زغال برگشتن
to throw back U به تبار خود برگشتن
charring U جسم زغال برگشتن
chars U جسم زغال برگشتن
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
recoiled U بحال خود برگشتن
recoil U بحال نخستین برگشتن
recoiled U بحال نخستین برگشتن
repatriate U بمیهن خود برگشتن
recoil U بحال خود برگشتن
recoils U بحال نخستین برگشتن
homes U شهر بخانه برگشتن
repatriating U بمیهن خود برگشتن
recoils U بحال خود برگشتن
recoiling U بحال نخستین برگشتن
recoiling U بحال خود برگشتن
repatriated U بمیهن خود برگشتن
repatriates U بمیهن خود برگشتن
repatriations U برگشتن یا برگرداندن به میهن
retracted U عقب کشیدن برگشتن
topple U برگشتن واژگون کردن
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
retracting U عقب کشیدن برگشتن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
topples U برگشتن واژگون کردن
retracts U عقب کشیدن برگشتن
perseverate U اصراردر برگشتن کردن
toppled U برگشتن واژگون کردن
repatriation U برگشتن یا برگرداندن به میهن
toppling U برگشتن واژگون کردن
retract U عقب کشیدن برگشتن
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
counter recoil U برگشتن لوله پس از عقب نشینی
relapsing U مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up U برگشتن قایق بسمت باد
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
relapsed U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses U مرتد بحال نخستین برگشتن
put about U تغییر جهت دادن برگشتن
relapse U مرتد بحال نخستین برگشتن
backcross U چند پشت بعقب برگشتن
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
bear off U برگشتن قایق بسمت مخالف باد
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
procedure turn U دور زدن برای برگشتن در مسیر
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
inside out <idiom> U داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
airhead operations U عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
blenches U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
undo U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
to hark back U برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations U عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
draw U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycles U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draws U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycle U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
homebred U طبیعی
crude copper U مس طبیعی
indigenous U طبیعی
natural bridge U پل طبیعی
home born U طبیعی
natural foundation U پی طبیعی
naturals U طبیعی
normal U طبیعی
physical U طبیعی
natural U طبیعی
innate U طبیعی
natural right U حق طبیعی
silvan U طبیعی
natural ground U زمین طبیعی
natural frequency U فرکانس طبیعی
natural frequency U بسامد طبیعی
natural capacity U فرفیت طبیعی
natural competition U رقابت طبیعی
natural easement U حق ارتفاق طبیعی
natural economy U اقتصاد طبیعی
seep U تراوش طبیعی
natural endowment U موهبت طبیعی
natural endowments U موهبت طبیعی
natural purification U پالایش طبیعی
natural disaster U حوادث طبیعی بد
natural disaster U بلایای طبیعی
natural excitation U تحریک طبیعی
natural erosion U فرسایش طبیعی
landscaping U منظره طبیعی
full-size U اندازه طبیعی
full size U اندازه طبیعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com