English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access U فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
to fall down U بروی درافتادن
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
the men were locked out U در را بروی کارگران بستند
theatricalize U بروی صحنه اوردن
to eat the leek U بروی مبارک خودنیاوردن
cross U قلم کشیدن بروی
crosser U قلم کشیدن بروی
crosses U قلم کشیدن بروی
You are most welcome . U قدمتان بروی چشم
crossest U قلم کشیدن بروی
To drow ( pull ) a gun on some one . U بروی کسی اسلحه کشیدن
epigynous U واقع بروی تخمدان برمادگی
Where do you want to go this time of night ? U این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
I forbid you to go . Heaven help you if you go ! U اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
He closed the door against the peace agreement. U تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
chest roll U چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
sisyphus U سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
thyself U خودت
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
It's your own fault. U تقصیر خودت است.
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
You yourself said so. U تو خودت این حرف رازدی
Roll the blanket round yourself. U پتو رابدور خودت بپیچ
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
Don't act like you were clueless! U خودت را به کوچه علی چپ نزن!
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
mind your own business U درفکر کار خودت باش
Pick on someone your own size. U برو با هم قدهای خودت طرف بشو
I dare you to tell him yourself . U اگر راست میگه خودت به اوبگه
It wI'll be a feather in your cap . U هر گلی بزنی بسر خودت زدی
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
Get a move on! U خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
You yourself suggested it , didt you ? U مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
matters U موضوع
mattering U موضوع
mattered U موضوع
text U موضوع
issues U موضوع
plotless U بی موضوع
afair U موضوع
propositions U موضوع
theme U موضوع
themes U موضوع
propositioning U موضوع
propositioned U موضوع
texts U موضوع
matter U موضوع
subjected U موضوع
subject U موضوع
question U موضوع
point U موضوع
questioned U موضوع
subjecting U موضوع
motifs U موضوع
motif U موضوع
subjects U موضوع
questions U موضوع
subjects U موضوع ها
topics U موضوع ها
direct objects U موضوع
topic U موضوع
objects U موضوع
themes U موضوع ها
indirect objects U موضوع
objected U موضوع
objecting U موضوع
object U موضوع
criteria U موضوع
topic U موضوع
issue U موضوع
topics U موضوع
proposition U موضوع
issued U موضوع
subject [topic] U موضوع
head U موضوع
cases U موضوع حالت
objecting U موضوع منظره
grievance U موضوع شکایت
subjected U رعایا موضوع
subjects U رعایا موضوع
universe of discourse U موضوع بحث
subjecting U رعایا موضوع
subjects U شیی موضوع
What's behind all this? U موضوع چه است؟
in question U موضوع بحث
objects U موضوع منظره
subjecting U شیی موضوع
side issue U موضوع فرعی
side issues U موضوع فرعی
lemma U مقدمه موضوع
res ipsa loquitur U موضوع گویاست
it is a question of money U موضوع بسته به
privity U موضوع محرمانه
off the track U از موضوع پرت
objective complement U مکمل موضوع
out of question U خارج از موضوع
not to the point U خارج از موضوع
not to point U بیرون از موضوع
monomaniac U دیوانه یک موضوع
in contestation U موضوع بحث
direct objects U موضوع منظره
side show U موضوع فرعی
sides of the question U اطراف موضوع
subject of debate U موضوع دعوی
subject and predicate U موضوع و محمول
subduce U موضوع کردن
objected U موضوع منظره
object U موضوع منظره
indirect objects U موضوع منظره
affaire d'honneur U موضوع شرافتی
at issue U موضوع بحث
sign position U موضوع علامت
beside the question U خارج از موضوع
matter on hand U موضوع بحث
subjected U شیی موضوع
issues U موضوع شماره
business U موضوع تجارت
decades U ده موضوع یا رویداد
decade U ده موضوع یا رویداد
What gives? U موضوع چه است؟
What is happening? U موضوع چه است؟
What's on? U موضوع چه است؟
postulating U اصل موضوع
postulates U اصل موضوع
businesses U موضوع تجارت
a horse of another colour [different colour] U موضوع علیحده
problems U معما موضوع
issues U موضوع دعوی
subject matter U موضوع اصلی
subject matter U مطلب موضوع
irrelevant U خارج از موضوع
issued U موضوع دعوی
issued U موضوع شماره
neither here nor there <idiom> U بیربط به موضوع
issue U موضوع دعوی
issue U موضوع شماره
fair game <idiom> U موضوع تهاجم
What is it all about ? U موضوع چیست ؟
problem U معما موضوع
case U موضوع حالت
What's up? U موضوع چه است؟
subject U شیی موضوع
postulate U اصل موضوع
What's the matter? U موضوع چیه؟
What's wrong? U موضوع چه است؟
What's going on? U موضوع چه است؟
What is the matter? U موضوع چه است؟
What's cooking? U موضوع چه است؟
postulated U اصل موضوع
subject U رعایا موضوع
recitation U تعریف موضوع
recitations U تعریف موضوع
permit goods coveredby U کالای موضوع پروانه
red herring <idiom> U از موضوع اصلی دورکردن
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
name of the game <idiom> U قسمت اصلی یک موضوع
It dawned on me. U بعدش من [آن موضوع را] فهمیدم.
question in dispute U موضوع متنازع فیه
obiter dictum U خارج از موضوع دعوی
matter in hand U موضوع مورد بحث
It deals with ... U موضوع در باره ... است.
reagent U موضوع ازمایش روانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com