Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
incarnate
U
برنگ گوشتی مجسم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
images
U
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
silhouette
U
نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
silhouettes
U
نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
sarcoid
U
زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
litmus
U
ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
carnify
U
گوشتی کردن
image
مجسم کردن
depict
U
مجسم کردن
picturing
U
مجسم کردن
pictured
U
مجسم کردن
depicted
U
مجسم کردن
depicting
U
مجسم کردن
depicts
U
مجسم کردن
picture
U
مجسم کردن
pictures
U
مجسم کردن
to picture to oneself
U
مجسم کردن
figuring
U
مجسم کردن
figures
U
مجسم کردن
figure
U
مجسم کردن
reliving
U
در نظر مجسم کردن
characters
U
مجسم کردن شخصیت
relive
U
در نظر مجسم کردن
relived
U
در نظر مجسم کردن
character
U
مجسم کردن شخصیت
relives
U
در نظر مجسم کردن
embodying
U
مجسم کردن دربرداشتن
embody
U
مجسم کردن دربرداشتن
embodies
U
مجسم کردن دربرداشتن
embodied
U
مجسم کردن دربرداشتن
picture to oneself
U
پیش خود مجسم کردن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
U
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
portray
U
توصیف کردن مجسم کردن
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
portraying
U
توصیف کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
portrays
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrayed
U
توصیف کردن مجسم کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
depicture
U
مجسم کردن نقش کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
characterization
U
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
rosily
U
برنگ قرمز
bloodiest
U
برنگ خون
violaceous
U
برنگ بنفشه
bloody
U
برنگ خون
bloodier
U
برنگ خون
strawy
U
برنگ کاه
sanguinity
U
برنگ خون
indigo
U
برنگ نیلی
bronze
U
برنگ برنز
bronzes
U
برنگ برنز
brassy
U
برنگ برنج
crimson
U
برنگ خون
wheaten
U
برنگ گندم
sepal oid
U
برنگ کاسبرگ
pinto
U
رنگ برنگ
lightsome
U
برنگ روشن
brassier
U
برنگ برنج
bloodred
U
برنگ خون
brassiest
U
برنگ برنج
amaranthine
U
برنگ تاج خروسی
opalline
U
برنگ عین الشمس
encrimson
U
برنگ لاکی دراوردن
chromatographic
U
وابسته برنگ نگاری
to change colour
U
رنگ برنگ شدن
cerulean
U
برنگ ابی نیلگون
versicolour
U
رنگ برنگ شده
sanguine
U
قرمز برنگ خون
rubiginous
U
برنگ قرمز اجری
iridescence
U
رنگ برنگ شونده
sarcous
U
گوشتی
meatier
U
گوشتی
carneous
U
گوشتی
meaty
U
گوشتی
meatiest
U
گوشتی
color blind
U
فاقد حساسیت نسبت برنگ
rubrication
U
نشان گذاری برنگ قرمز
tan
U
برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
It tends to be blue . It is bluish.
U
بیشتر برنگ آبی می زند
mole
U
خال گوشتی
naevus
U
خال گوشتی
meatiness
U
گوشتی بودن
fleshy
U
گوشتی گوشتدار
baccate
U
تماما گوشتی
verruca
U
زگیل گوشتی
moles
U
خال گوشتی
carnify
U
گوشتی شدن
carnosity
U
خاصیت گوشتی
soft palate
U
کام گوشتی
pulpous
U
گوشتی مغزدار
soft palates
U
کام گوشتی
screw driver
U
پیچ گوشتی
verrucas
U
زگیل گوشتی
fleshier
U
گوشتی گوشتدار
fleshiest
U
گوشتی گوشتدار
nevus
U
خال گوشتی
gummite
U
ئیدرات اورانیم برنگ زردمایل بقرمز
marble cake
U
کیک کره دار برنگ روشن
pyrope
U
هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
succulent
<adj.>
U
گوشتی
[گیاه شناسی]
turnscrew
U
پیچ گوشتی
[ابزار]
screwdriver
U
پیچ گوشتی
[ابزار]
bacciferous
U
دارای میوه گوشتی
baccate
U
دارای میوه گوشتی
screwdrivers
U
پیچ گوشتی ها
[ابزار]
incarnadine
U
رنگ قرمز گوشتی
sorosis
U
میوه گوشتی ومرکب
screw driver
U
اچار پیچ گوشتی
screwdriver
U
اچار پیچ گوشتی
screwdrivers
U
اچار پیچ گوشتی
turnscrews
U
پیچ گوشتی ها
[ابزار]
accreted
U
دارای زائدهء گوشتی
parsonified
U
مجسم
personofied
U
مجسم
incarnate
U
مجسم
euclase
U
بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
gahnite
U
ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
grisaille
U
نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
turnscrew
U
آچار پیچ گوشتی
[ابزار]
cross tip
U
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
screwdriver
U
آچار پیچ گوشتی
[ابزار]
embodied labor
U
کار مجسم
scenic
U
مجسم کننده
presentive
U
مجسم سازنده
portrayals
U
مجسم سازی
the picture of joy
U
خوشی مجسم
portrayal
U
مجسم سازی
visualizer
U
مجسم کننده
manila paper
U
یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
square-jawed adjustable spanner
تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
turnscrews
U
آچار های پیچ گوشتی
[ابزار]
screwdrivers
U
آچار های پیچ گوشتی
[ابزار]
presence
U
درنظر مجسم کننده
hypotyposis
U
تشریح مجسم کننده
scarlet letter
U
حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
white heat
U
درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
odontolite
U
دندانی که تبدیل به سنگ شده و برنگ فیروزه در امده است
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
pictorial
U
تصویر نما مجسم سازنده
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
zoomorphic
U
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic
U
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
incarnationist
U
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
The painting portrays the death of Nelson.
U
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
Cupid
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cordon bleu
U
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
Floret
[rosette]
U
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
clevis bolt
U
پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
turn screw
U
اچار پیچ گوشتی پیچ کش
platina
U
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com