Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wafers
U
تکه کاملی از ماده نیمه هادی تک بلوری
wafer
U
تکه کاملی از ماده نیمه هادی تک بلوری
chaperon
U
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
rice
U
برنج
Br
U
برنج
brass
U
برنج
cash crops
U
برنج
column rule
U
خط برنج
brazier
U
برنج سازی
leaf brass
U
برنج ورقه
leaf brass
U
تنکه برنج
braziers
U
برنج سازی
rice puddings
U
شیر برنج
brass
U
برنج الیاژ
free cutting brass
U
برنج اتومات
brassy
U
برنگ برنج
brassy
U
برنج مانند
triangular brass bead
U
مثلث برنج
brassiest
U
برنج مانند
brassier
U
برنگ برنج
brassier
U
برنج مانند
brassiest
U
برنگ برنج
rice pudding
U
شیر برنج
rice
U
دانههای برنج
brass and bronze
U
برنج و برنز
rice milk
U
شیر برنج
brass founder
U
برنج ریز
rice powder
U
ارد برنج
rice paper
U
کاغذ برنج
brass ware
U
برنج الات
brass welding
U
جوش برنج
does rice suit you?
U
برنج بشمامیسازد
rice field
U
برنج کاری
burnt food
U
ته دیگ
[برنج]
rde brass
U
برنج سرخ
wild rice
U
برنج وحشی
brasier
U
برنج ساز
rice chaff
U
کاه برنج
consumptiveness
U
دچارشدگی برنج باریک
brassily
U
شبیه فلز برنج
basic crops
U
پنبه تنباکو و برنج
brass pressure casting
U
برنج ریختگی فشاری
arrack
U
عرق نارگیل و برنج
alpha brass
U
برنج نوع الفا
beta brass
U
برنج نوع بتا
brass
U
برنج چند جوش
brasier
U
برنج کار روی گر
paddy
U
برنج اسیاب نکرده
riziform
U
مانند دانه برنج
boiled rice
U
برنج کته شده
paddies
U
برنج اسیاب نکرده
hot working brass
U
برنج قابل اهنگری
lattin
U
ترکیبی مانند فلز برنج
rice
U
بصورت رشتههای برنج ماننددراوردن
brass bands
U
ادوات انها از برنج باشد
brass band
U
ادوات انها از برنج باشد
latten
U
ترکیبی مانند فلز برنج
brass and bronze foundry
U
ریخته گری برنج و برنز
their principal food is rice
U
خوراک عمده انها برنج است
sweetmeat
U
غذای شیرین
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
shore dinner
U
غذای دریایی
stinkpot
U
غذای بدبو
health foods
U
غذای سالم
potluck
U
غذای مختصر
plant food
U
غذای گیاه
plant food
U
غذای گیاهی
entree
U
غذای اصلی
junk food
U
غذای ناسالم
health food
U
غذای سالم
dinette
U
غذای گرم
junk foods
U
غذای ناسالم
cornmeal
U
غذای ذرت
birdseed
U
غذای پرندگان
restorative food
U
غذای مقوی
luncheons
U
غذای مفصل
luncheon
U
غذای مفصل
sops
U
غذای مایع
sop
U
غذای مایع
chicken feed
U
غذای جوجه
seafood
U
غذای دریایی
antipasto
U
غذای اشتهااور
meats
U
غذای اصلی
meat
U
غذای اصلی
dish of the day
U
غذای روز
when in season
U
غذای فصل
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
a special menu
U
صورت غذای مخصوص
set menu
U
صورت غذای هر روزه
chopsuey
U
نوعی غذای چینی
chow mein
U
نوعی غذای چینی
board
U
غذای روی میز
debilitant
U
غذای ضعیف کننده
fondu
U
نوعی غذای سویسی
boarded
U
غذای روی میز
gastronomist
U
متخصص غذای لذیذ
stenophagous
U
غذای محدود خوار
sloshing
U
غذای چسبناک مشروب لزج
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
sloshes
U
غذای چسبناک مشروب لزج
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
slosh
U
غذای چسبناک مشروب لزج
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
food container
U
فرف غذای قابل حمل
pudding
U
دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی
puddings
U
دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی
ravioli
U
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
agape
U
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
casserole
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casseroles
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
chopsticks
U
میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
puffing
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
corn flour
U
ارد ذرت- ارد برنج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com