Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
field vector
U
بردار میدان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
magnetic field vector
U
بردار میدان مغناطیسی
Other Matches
polygraph
U
رونوشت بردار نسخه بردار
polygraphs
U
رونوشت بردار نسخه بردار
compound wound generator
U
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
U
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field
U
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
U
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
U
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
closure minefield
U
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
courses
U
میدان تیر میدان
course
U
میدان تیر میدان
coursed
U
میدان تیر میدان
vectors
U
بردار
dope vector
U
بردار
equivocatory
U
اب بردار
arrow
U
بردار
arrows
U
بردار
vector
U
بردار
resultant
U
بردار
axial vector
U
بردار محوری
land surveyor
U
نقشه بردار
swindler
U
کلاه بردار
benefic
U
بهره بردار
ascribed
U
رونویس بردار
photographers
U
عکس بردار
burgers vector
U
بردار برگرز
photographer
U
عکس بردار
circulation of a vector
U
چرخه بردار
code vector
U
بردار رمز
swindlers
U
کلاه بردار
vectors
U
حامل بردار
voltage vector
U
بردار ولتاژ
curl
U
حلقه بردار
curled
U
حلقه بردار
vector
U
حامل بردار
curls
U
حلقه بردار
surveyor
U
نقشه بردار
ascribing
U
رونویس بردار
ascribes
U
رونویس بردار
surveyors
U
نقشه بردار
ascribe
U
رونویس بردار
bilable
U
ضمانت بردار
cross bearer
U
صلیب بردار
subordination
U
فرمان بردار
treader
U
گام بردار
topographer
U
نقشه بردار
tollable
U
باج بردار
state vector
U
بردار حالت
state vector
U
بردار وضعیت
state vector
U
بردار حلات
stainable
U
زنگ بردار
rateable
U
نرخ بردار
ratable
U
نرخ بردار
radius vector
U
بردار شعاعی
treatable
U
تعلیم بردار
vectorial
U
حامل بردار
wave vector
U
بردار موج
suborder
U
فرمان بردار
submission
U
فرمان بردار
postponement
U
فرمان بردار
hypotaxis
U
فرمان بردار
weight lifter
U
وزنه بردار
poynting's vector
U
بردار پوینتینگ
harvestman
U
خرمن بردار
forfoitable
U
جریمه بردار
flux of a vector
U
شاره بردار
finable
U
جریمه بردار
subsumption
U
فرمان بردار
exponible
U
توضیح بردار
dutiable
U
گمرک بردار
discountable
U
تخفیف بردار
disciplinable
U
نظم بردار
damageable
U
غرامت بردار
customable
U
گمرک بردار
interrupt vector
U
بردار وقفه
lift vector
U
بردار برا
lifter
U
وزنه بردار
polar vector
U
بردار قطبی
patchable
U
وصله بردار
participable
U
شرکت بردار
numerale
U
شماره بردار
normal vector
U
بردار قائم
normal vector
U
بردار عمود
mouldable
U
قالب بردار
magnetic vector
U
بردار مغناطیسی
liner velocity
U
بردار سرعت
light vector
U
بردار نور
crucifer
U
صلیب بردار
active
U
تنزل بردار
velocity
U
بردار سرعت
forcing
U
بردار نیرو
force
U
بردار نیرو
component
U
مولفه بردار
samplers
U
نمونه بردار
sampler
U
نمونه بردار
velocities
U
بردار سرعت
components
U
مولفه بردار
forces
U
بردار نیرو
taxable
U
مالیات بردار
fraudulent
U
کلاه بردار
position
U
بردار مکان
[ریاضی]
beneficiary
U
بهره بردار ذیحق
Euclidean vector
U
بردار اقلیدسی
[ریاضی]
location vector
U
بردار مکان
[ریاضی]
position vector
U
بردار مکان
[ریاضی]
docile
U
تعلیم بردار مطیع
radius vector
U
بردار مکان
[ریاضی]
vector data aggregate
U
بردار اطلاعات مجتمع
vector graphics display
U
بردار نمایش گرافیکی
vector psychology
U
روانشناسی بردار نگر
rodman
U
کمک نقشه بردار
X coordinate
U
مختصات بردار افقی
x axis
U
بردار افقی گراف
y axis
U
بردار عمودی گراف
Y coordinate
U
مختصات بردار عمودی
magnetization vector
U
بردار مغناطیس کنندگی
Leave her alone. Stop bothering her.
U
دست از سر دخترک بردار
Come off it !Get along-with you.
U
بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
It cannot be trifled with . It is no joking matter.
U
شوخی بردار نیست
magnetic vector potential
U
پتانسیل بردار مغناطیسی
beneficiaries
U
بهره بردار ذیحق
he was proof against harm
U
اسیب بردار نبود
core drill
U
مته نمونه بردار
core barrel
U
لوله نمونه بردار
basis vector
U
بردار پایه
[ریاضی]
cracky
U
ترک بردار زودشکن
freestone
U
سنگ تراش بردار
velocity
U
بردار سرعت
[فیزیک]
Pick, what you like
[want]
!
U
هر کدام را می خواهی بردار!
dope vector
U
بردار خصیصه نما
z axis
U
بردار عمق در گراف سه بعدی
Why dont you come off it!
U
چرا دست بردار نیستی !
crooks
U
ادم قلابی کلاه بردار
crook
U
ادم قلابی کلاه بردار
crooking
U
ادم قلابی کلاه بردار
None of your tricks.
U
دست ازحقه بازی بردار
Take it as a souvenir!
U
این را به عنوان سوغاتی بردار!
make weight
U
سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weights
U
سر وزن رسیدن وزنه بردار
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
make-weight
U
سر وزن رسیدن وزنه بردار
field book
U
دفترچه یادداشت نقشه بردار
hasty breaching
U
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
Take a fresh sheet of paper.
U
یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
Stop your little games (tricks).
U
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
force displaced in parallel
U
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
included angle
U
زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
X Y
U
مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
If you don't feel like it, (you can) just stop.
U
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
jetevator
U
فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
vortex line
U
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
fields
U
میدان
place
U
میدان
places
U
میدان
field line
U
خط میدان
placing
U
میدان
plaza
U
میدان
piazza
U
میدان
spaces
U
میدان
line bay
U
میدان خط
domains
U
میدان
domain
U
میدان
agora
U
میدان
plainer
U
میدان
plain
U
میدان
open space
U
میدان
space
U
میدان
line of force
U
خط میدان
trone
U
میدان
field
U
میدان
scope
U
میدان
plains
U
میدان
fielded
U
میدان
arena
U
میدان
arenas
U
میدان
forum
U
میدان
zero field
U
بی میدان
ring
U
میدان
aims
U
میدان
aim
U
میدان
frontage
U
میدان
frontages
U
میدان
ROUNDABOUT
U
میدان
sq
U
میدان
forums
U
میدان
plainest
U
میدان
reaching
U
میدان
reaches
U
میدان
reached
U
میدان
aimed
U
میدان
reach
U
میدان
If the cap fit,wear it.
<proverb>
U
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
field exciation
U
تحریک میدان
field voltage
U
ولتاژ میدان
ground
U
خاک میدان
field theory
U
تئوری میدان ها
field energy
U
انرژی میدان
field strength
U
شدت میدان
field equation
U
معادله ی میدان
scope
U
میدان دید
field rheostat
U
رئوستای میدان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com