Perdic | برحسب اتفاق اتفاقا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	fortuitously U	برحسب اتفاق اتفاقا

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	at random <adv.> U	برحسب اتفاق
	incidentally <adv.> U	برحسب اتفاق
	fortuitously <adv.> U	برحسب اتفاق
	coincidentally <adv.> U	برحسب اتفاق
	by hazard <adv.> U	برحسب اتفاق
	by happenstance <adv.> U	برحسب اتفاق
	by chance <adv.> U	برحسب اتفاق
	as it happens <adv.> U	برحسب اتفاق
	by a coincidence <adv.> U	برحسب اتفاق
	accidently <adv.> U	برحسب اتفاق
	accidentally <adv.> U	برحسب اتفاق
	by accident <adv.> U	برحسب اتفاق
	by chance U	برحسب اتفاق یاتصادف
	at pleasure U	برحسب دلخواه برحسب میل
	accidentally <adv.> U	اتفاقا
	accidently <adv.> U	اتفاقا
	accidentally U	اتفاقا"
	incidentally <adv.> U	اتفاقا
	by the way U	اتفاقا
	by chance <adv.> U	اتفاقا
	as it happens <adv.> U	اتفاقا
	perhaps U	اتفاقا
	it happened thaf U	اتفاقا
	coincidentally <adv.> U	اتفاقا
	of haphazard U	اتفاقا
	fortuitously <adv.> U	اتفاقا
	peradventure U	اتفاقا
	incidentally U	اتفاقا"
	casually U	اتفاقا"
	by happenstance <adv.> U	اتفاقا
	haphazardly U	اتفاقا
	by a coincidence <adv.> U	اتفاقا
	haphazard U	اتفاقا
	by accident <adv.> U	اتفاقا
	at random <adv.> U	اتفاقا
	by hazard <adv.> U	اتفاقا
	hit or miss U	اتفاقا تصادفا
	perchance U	توان بود اتفاقا
	to drop in U	اتفاقا دیدنی کردن
	I happened to be there when …. U	اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
	In fact, that is just what is good about it. U	اتفاقا"خوبیش در همین است
	drop in U	اتفاقا دیدن کردن انداختن در
	supervene U	اتفاقا امدن سرزده وارد شدن
	in accordance with U	برحسب
	in conformity with U	برحسب
	in terms of U	برحسب
	incompliance with U	برحسب
	at the request of U	برحسب
	unitage U	برحسب
	agreeably to U	برحسب
	random <adj.> U	برحسب تصادف
	casual [not planned] <adj.> U	برحسب تصادف
	adventitious <adj.> U	برحسب تصادف
	accidental <adj.> U	برحسب تصادف
	to U	برحسب مطابق
	at choice U	برحسب دلخواه
	custom U	برحسب عادت
	As the case may be . U	برحسب مورد( آن)
	haphazardly U	برحسب تصادف
	to out ward seeming U	برحسب فاهر
	hit or miss U	برحسب تصادف
	coincidental <adj.> U	برحسب تصادف
	contingent [accidental] <adj.> U	برحسب تصادف
	fortuitous <adj.> U	برحسب تصادف
	percentage U	برحسب درصد
	percentages U	برحسب درصد
	haphazard <adj.> U	برحسب تصادف
	by usage U	برحسب عادت
	pursuant to U	مطابق برحسب
	stochastical <adj.> U	برحسب تصادف
	stochastic <adj.> U	برحسب تصادف
	tonnage U	وزن برحسب تن
	incidental <adj.> U	برحسب تصادف
	outwardly U	برحسب فاهر
	milage U	سنجش برحسب میل
	cl U	برحسب بار هر کامیون
	tonnage U	برحسب شماره تن بارگیر
	ritually U	برحسب ایین وشعائر
	tonnage U	گنجایش کشتی برحسب تن
	happy go lucky U	برحسب تصادف لاقید
	mileage U	سنجش برحسب میل
	pounder U	برحسب لیره کوبنده
	velocity U	تندی برحسب زمان
	compass bearing U	موقعیت برحسب قطبنما
	velocities U	تندی برحسب زمان
	classis U	تقسیم برحسب طبقه
	size distribution of income U	توزیع درامد برحسب مقدار
	pounder U	وزن شده برحسب رطل
	age group competition U	مسابقه برحسب گروه سنی
	prioritised U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	heading U	حرکت برحسب قطب نما
	hydrograph U	منحنی ابگذری برحسب زمان
	prioritises U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	prioritising U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	prioritize U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	per standard compass U	برحسب قطب نمای استاندارد
	time cost curve U	منحنی مخارج برحسب زمان
	prioritizing U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	proration U	توزیع برحسب مدت یانسبت
	prioritizes U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	prioritized U	برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
	poundage U	مقدار پولی برحسب لیره
	transvaluation U	سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
	headings U	حرکت برحسب قطب نما
	candlepower U	میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
	gauge pressure U	فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
	kilovoltage U	نیروی برق برحسب هزار ولت
	seeds U	رده بندی برحسب مهارت وقدرت
	seed U	رده بندی برحسب مهارت وقدرت
	heading U	سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
	headings U	سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
	voltage U	نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
	percentile U	محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
	transvalue U	سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
	permittivity U	واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
	transvaluate U	سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
	voltages U	نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
	functional shift U	تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
	sizes U	سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
	size U	سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
	metric system U	سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
	volt ampere U	اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
	footage U	طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
	occurrence U	اتفاق
	togetherness U	اتفاق
	hap U	اتفاق
	fortuity U	اتفاق
	events U	اتفاق
	joinder U	اتفاق
	lague U	اتفاق
	case U	اتفاق
	togtherness U	اتفاق
	occurence U	اتفاق
	occurrences U	اتفاق
	flukes U	اتفاق
	chanced U	اتفاق
	chances U	اتفاق
	event U	اتفاق
	happenings U	اتفاق
	confederacies U	اتفاق
	confederacy U	اتفاق
	chance U	اتفاق
	fluke U	اتفاق
	accidents U	اتفاق
	accident U	اتفاق
	league U	اتفاق
	leagues U	اتفاق
	coincidence U	اتفاق
	coincidences U	اتفاق
	chancing U	اتفاق
	confederations U	اتفاق
	accidentalism U	اتفاق
	accidentalness U	اتفاق
	accidence U	اتفاق
	happening U	اتفاق
	confederation U	اتفاق
	cases U	اتفاق
	unity U	اتفاق
	federal U	اتفاق
	cabin altitude U	فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
	poundage U	وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
	ladder tournament U	مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
	to play itself out U	اتفاق افتادن
	happened <past-p.> U	اتفاق افتاده
	supervention U	اتفاق ناگهانی
	to be played out [enacted] U	اتفاق افتادن
	Accidentally . By chance. U	بر حسب اتفاق
	Accompanied by. Together with . U	به اتفاق (همراه )
	occurred <past-p.> U	اتفاق افتاده
	occurred U	اتفاق افتادن
	act of God U	اتفاق قهری
	acts of God U	اتفاق قهری
	consensus of opinion U	اتفاق اراء
	consensus U	اتفاق اراء
	confederative U	اتفاق کننده
	occurs U	اتفاق افتادن
	come to pass U	اتفاق افتادن
	come about U	اتفاق افتادن
	unanimity U	اتفاق اراء
	by a unanimity vote U	به اتفاق اراء
	tide U	اتفاق افتادن
	betide U	اتفاق افتادن
	occurring U	اتفاق افتادن
	by a unanimous U	به اتفاق اراء
	occur U	اتفاق افتادن
	casualist U	معتقد به اتفاق
	chancing U	اتفاق افتادن
	disunion U	عدم اتفاق
	fall out U	اتفاق افتادن
	befall U	اتفاق افتادن
	befallen U	اتفاق افتادن
	befalling U	اتفاق افتادن
	renewal of the convention U	تجدید اتفاق
	befalls U	اتفاق افتادن
	befell U	اتفاق افتادن
	chance U	اتفاق افتادن
	chanced U	اتفاق افتادن
	unanimously U	به اتفاق اراء
	chances U	اتفاق افتادن
	it happened U	اتفاق افتاد