English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lobbied U برای گذراندن لایحهای
lobbies U برای گذراندن لایحهای
lobby U برای گذراندن لایحهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gripped U بریدگی برای گذراندن اب
gripping U بریدگی برای گذراندن اب
grip U بریدگی برای گذراندن اب
grips U بریدگی برای گذراندن اب
served U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to rush a bill through U لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
to talk out a bill U مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
to rime away one's time U گذراندن
to be at ease U به گذراندن
passed U گذراندن
averting U گذراندن
surviving U گذراندن
to have a rough time U بد گذراندن
to make a shift U گذراندن
passes U گذراندن
pass U گذراندن
avert U گذراندن
survive U گذراندن
survived U گذراندن
averts U گذراندن
averted U گذراندن
survives U گذراندن
to enjoy oneself U خوش گذراندن
piddle U وقت گذراندن
piddles U وقت گذراندن
idlest U وقت گذراندن
temporalize U وقت گذراندن
temporising U وقت گذراندن
niggled U وقت گذراندن
play away U به بازی گذراندن
Sundays U یکشنبه را گذراندن
Sunday U یکشنبه را گذراندن
leach U از صافی گذراندن
niggles U وقت گذراندن
laugh away U با خنده گذراندن
filtering U از صافی گذراندن
temporised U وقت گذراندن
aestivate U تابستان را گذراندن
to gain time U به بهانه گذراندن
interlace U ازهم گذراندن
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
temporises U وقت گذراندن
temporizing U وقت گذراندن
belate U ازموقع گذراندن
temporized U وقت گذراندن
filtration U از صافی گذراندن
to rub through or along U بسختی گذراندن
idled U وقت گذراندن
to rough it U سخت گذراندن
to sleep away one's time U بخواب گذراندن
niggle U وقت گذراندن
idle U وقت گذراندن
token passing U گذراندن نشانه
filrate U از صافی گذراندن
temporize U وقت گذراندن
piddled U وقت گذراندن
idles U وقت گذراندن
temporizes U وقت گذراندن
to laugh away U با خنده گذراندن
dawdles U بیهوده وقت گذراندن
temporize U بدفع الوقت گذراندن
dillydally U بیهوده وقت گذراندن
temporised U بدفع الوقت گذراندن
get on U گذران کردن گذراندن
procrastinated U بدفع الوقت گذراندن
To review the past in ones minds eye . U گذشته را از نظر گذراندن
get through U به پایان رساندن گذراندن
procrastinate U بدفع الوقت گذراندن
fare U گذراندن گذران کردن
outwear U کهنه شدن گذراندن
temporises U بدفع الوقت گذراندن
temporalize U بدفع الوقت گذراندن
dawdling U بیهوده وقت گذراندن
dawdled U بیهوده وقت گذراندن
dawdle U بیهوده وقت گذراندن
fared U گذراندن گذران کردن
moon U بیهوده وقت گذراندن
moons U بیهوده وقت گذراندن
temporizing U بدفع الوقت گذراندن
faring U گذراندن گذران کردن
fares U گذراندن گذران کردن
temporising U بدفع الوقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament . U لایحه یی را از مجلس گذراندن
jauk U بیهوده وقت گذراندن
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
temporizes U بدفع الوقت گذراندن
temporized U بدفع الوقت گذراندن
to lop a bout U بیهوده وقت گذراندن
to loaf a way one's time U بیهوده وقت گذراندن
procrastinating U بدفع الوقت گذراندن
weekend U تعطیل اخرهفته را گذراندن
hang around وقت را به بطالت گذراندن
pass U گذراندن تصویب شدن
infltrate U از سوراخهای صافی گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . U از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
weekends U تعطیل اخرهفته را گذراندن
to muck a bout U بیهوده وقت گذراندن
passed U گذراندن تصویب شدن
serve one's term of imprisonment U حبس خود را گذراندن
procrastinates U بدفع الوقت گذراندن
to talk away U بصحبت یاگفتگو گذراندن
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
loaf U وقت را بیهوده گذراندن
to mope a way U به افسردگی و پکری گذراندن
passes U گذراندن تصویب شدن
while U سپری کردن گذراندن
To bring something to someones attention . U چیزی را ازنظر کسی گذراندن
To get a pass. U امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
pass U گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed U گذرگاه کارت عبور گذراندن
to p at or in an occpation U بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
passes U گذرگاه کارت عبور گذراندن
testamur U گواهی نامه گذراندن امتحانات
hang out <idiom> U به بطالت گذراندن روزگار کردن
reeve U طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
to loaf a way one's time U وقت خود را ببطالت گذراندن
convalesces U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
dallies U وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dally U وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
snoozing U خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalesced U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
dallying U وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
stand-offs U دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand off U دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
dallied U وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
convalesce U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
snoozes U خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
peel U گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
peels U گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
snoozed U خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
stand-off U دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
convalescing U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
snooze U خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
passed U گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass U گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company U پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
passes U گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pase U گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
reeve U ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
push ball U بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
aestivate U رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
slugs U یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugged U یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slug U یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
wear stripes U دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
infltrate U با تراوش گذراندن تراوش کردن
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
bins U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bin U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
no show U مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
revenue tax U مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
HTTP U دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
scratch U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
cats U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
grammar U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
grammars U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
redundancies U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
redundancy U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
scratching U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com