Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Have a jock with somebody .
U
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
pattern
U
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns
U
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
dimensioning
U
تعریف اندازه چیزی
Now I am going to tell you something.
U
حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
cock-and-bull story
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file
U
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
vdl
U
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
ntsc
U
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
nomenclature
U
سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
defaults
U
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
U
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
U
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
U
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
file level model
U
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
protocols
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
eia
U
استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
recount
U
تعریف کردن
recounts
U
تعریف کردن
recounted
U
تعریف کردن
glorifying
U
تعریف کردن
emblazon
U
تعریف کردن
to crack up
U
تعریف کردن
recounting
U
تعریف کردن
glorify
U
تعریف کردن
praise
U
تعریف کردن
praised
U
تعریف کردن
praising
U
تعریف کردن
complimenting
U
تعریف کردن از
complimented
U
تعریف کردن از
defines
U
تعریف کردن
praises
U
تعریف کردن
say a good word for
U
تعریف کردن
compliment
U
تعریف کردن از
glorifies
U
تعریف کردن
compliments
U
تعریف کردن از
defined
U
تعریف کردن
traduced
U
تعریف کردن
traduce
U
تعریف کردن
defining
U
تعریف کردن
traduces
U
تعریف کردن
traducing
U
تعریف کردن
unreel
U
تعریف کردن
define
U
تعریف کردن
ymck
U
تعریف رنگ بر پایه چهار رنگ که در نرم افزار DTP هنگام ایجاد فیلم رنگی مختلف برای چاپ استفاده میشود
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
redefining
U
دوباره تعریف کردن
redefines
U
دوباره تعریف کردن
redefined
U
دوباره تعریف کردن
To blow ones own trumpet.
U
از خود تعریف کردن
redefine
U
دوباره تعریف کردن
narrate
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated
U
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
to plaster any one with praise
U
تعریف زیادبار کسی کردن
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Windows GDI
U
مجموعه ابزارهای نرم افزاری از تبدیل تعریف ویندوز API که نوشتن برنامه برای برنامه نویس را ساده تر میکند که تحت سیستم عامل ویندوز کار خواهد کرد
define
U
تعیین کردن تعریف کردن
defining
U
تعیین کردن تعریف کردن
defining
U
تعریف کردن معنی کردن
defined
U
تعیین کردن تعریف کردن
defined
U
تعریف کردن معنی کردن
defines
U
تعریف کردن معنی کردن
defines
U
تعیین کردن تعریف کردن
define
U
تعریف کردن معنی کردن
to grieve over anything
U
برای چیزی
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requests
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
requested
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
rug names
U
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
elastic banding
U
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com