Total search result: 201 (33 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
make room for someone or something <idiom> U |
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
permutations U |
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی |
 |
 |
permutation U |
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی |
 |
 |
to scramble for something U |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
 |
 |
merge sorting algorithm U |
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند |
 |
 |
organizations U |
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند |
 |
 |
organisations U |
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند |
 |
 |
organization U |
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند |
 |
 |
Whistle past the graveyard <idiom> U |
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم |
 |
 |
filing system U |
روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه |
 |
 |
clock U |
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن |
 |
 |
clocks U |
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن |
 |
 |
service U |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
 |
 |
serviced U |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
 |
 |
to appreciate something U |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
 |
 |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
 |
 |
extensions U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
extension U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
preventative U |
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر |
 |
 |
preventive U |
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر |
 |
 |
sorts U |
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند |
 |
 |
sorted U |
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند |
 |
 |
sort U |
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند |
 |
 |
dp U |
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده |
 |
 |
uberstreichen U |
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب |
 |
 |
organizational U |
مربوط به روشی که چیزی مرتب شده است |
 |
 |
flavorings U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavouring U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavourings U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavoring U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
keep up with the times U |
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن |
 |
 |
refreshed U |
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است |
 |
 |
refresh U |
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است |
 |
 |
refreshes U |
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است |
 |
 |
to call somebody to [for] something U |
از کسی برای چیزی درخواست کردن |
 |
 |
sexualize U |
جنس برای چیزی تعیین کردن |
 |
 |
to save up for something U |
برای چیزی صرفه جویی کردن |
 |
 |
to save for something U |
پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی |
 |
 |
to refuse somebody admittance to something U |
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن |
 |
 |
spoon-feed <idiom> U |
ساده کردن چیزی برای کسی |
 |
 |
impetrate U |
برای چیزی لابه واستغاثه کردن |
 |
 |
to set measures to anything U |
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن |
 |
 |
to negotiate for something U |
گفتگو و معامله کردن برای چیزی |
 |
 |
to make a r for something U |
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن |
 |
 |
within reach of gunshot U |
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی |
 |
 |
to atone for something U |
جلب رضایت کردن برای چیزی |
 |
 |
to make amends for something U |
جلب رضایت کردن برای چیزی |
 |
 |
to mend matters U |
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن |
 |
 |
represent U |
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی |
 |
 |
to go to U |
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی |
 |
 |
to open something to [the] traffic U |
چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن |
 |
 |
put up to <idiom> U |
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی |
 |
 |
pay through the nose <idiom> U |
برای چیزی پول زیادی خرج کردن |
 |
 |
to e. with person on a thing U |
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن |
 |
 |
to go away U |
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی |
 |
 |
represented U |
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی |
 |
 |
to seek a remedy for something U |
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن |
 |
 |
represents U |
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی |
 |
 |
filing U |
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند |
 |
 |
formats U |
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک |
 |
 |
format U |
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک |
 |
 |
to always find something to gripe about U |
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن |
 |
 |
throw one's weight around <idiom> U |
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن |
 |
 |
to make a long arm |
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن] |
 |
 |
via U |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
 |
 |
to recount something to someone [formal] U |
برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن] |
 |
 |
to trap something [e.g. carbon dioxide] U |
چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ] |
 |
 |
wetting U |
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود |
 |
 |
independent in come U |
درامد مرتب که شخص را ازکارکردن برای زندگانی بی نیازمیسازد |
 |
 |
maintenance U |
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی |
 |
 |
list U |
1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی |
 |
 |
binary look up U |
روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده |
 |
 |
restrict U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
restricting U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
restricts U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
feedback U |
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد |
 |
 |
streamed U |
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای |
 |
 |
stream U |
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای |
 |
 |
job U |
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای |
 |
 |
jobs U |
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای |
 |
 |
streams U |
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای |
 |
 |
bubble sort U |
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند |
 |
 |
to watch something U |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
 |
 |
international standards organization U |
سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند |
 |
 |
pert U |
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند |
 |
 |
interword spacing U |
فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند |
 |
 |
cash in <idiom> U |
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول |
 |
 |
sorted U |
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند |
 |
 |
sorts U |
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند |
 |
 |
sort U |
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند |
 |
 |
exchanges U |
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند |
 |
 |
exchanged U |
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند |
 |
 |
exchange U |
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند |
 |
 |
exchanging U |
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند |
 |
 |
to stop somebody or something U |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
 |
 |
arrays U |
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه |
 |
 |
array U |
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه |
 |
 |
information U |
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی |
 |
 |
sort field U |
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل |
 |
 |
sortkey U |
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل |
 |
 |
outliner U |
برای اینکه به کاربر کمک کند تا بخش ها و زیربخشهای لیست ای از اشیا را مرتب کند یا بخشهایی از پروژه را |
 |
 |
tree U |
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند |
 |
 |
sorted U |
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند |
 |
 |
sorts U |
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند |
 |
 |
sort U |
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند |
 |
 |
to portray somebody [something] U |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
 |
 |
refresh U |
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده |
 |
 |
refreshes U |
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده |
 |
 |
regenerator U |
وسیلهای که در ارتباطات استفاده میشود و سیگنال دریافتی را مرتب میکند و ارسال میکند. و برای گشترش محدوده شبکه به کار می روند |
 |
 |
refreshed U |
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده |
 |
 |
conditions U |
اوضاع |
 |
 |
circumstances U |
اوضاع |
 |
 |
justification U |
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط |
 |
 |
gather U |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
 |
 |
gathered U |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
 |
 |
justifications U |
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط |
 |
 |
actual state of affairs U |
اوضاع کنونی |
 |
 |
weathers U |
اوضاع جوی |
 |
 |
conditions U |
شرایط اوضاع |
 |
 |
actual state of affairs U |
اوضاع فصلی |
 |
 |
weathered U |
اوضاع جوی |
 |
 |
weather U |
اوضاع جوی |
 |
 |
vicissitudes of time U |
تغییر اوضاع |
 |
 |
semi processed data U |
داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا.. |
 |
 |
graduate U |
مرتب کردن |
 |
 |
clean U |
مرتب کردن |
 |
 |
collocates U |
مرتب کردن |
 |
 |
cleanest U |
مرتب کردن |
 |
 |
arranges U |
مرتب کردن |
 |
 |
collocating U |
مرتب کردن |
 |
 |
cleaned U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularised U |
مرتب کردن |
 |
 |
tidiest U |
مرتب کردن |
 |
 |
concert U |
مرتب کردن |
 |
 |
to put to rights U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularizing U |
مرتب کردن |
 |
 |
tidies U |
مرتب کردن |
 |
 |
tidier U |
مرتب کردن |
 |
 |
tidied U |
مرتب کردن |
 |
 |
graduating U |
مرتب کردن |
 |
 |
graduates U |
مرتب کردن |
 |
 |
tidying U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularizes U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularized U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularises U |
مرتب کردن |
 |
 |
collocated U |
مرتب کردن |
 |
 |
collocate U |
مرتب کردن |
 |
 |
draw up U |
مرتب کردن |
 |
 |
fix up U |
مرتب کردن |
 |
 |
set in order U |
مرتب کردن |
 |
 |
to cleanvp U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularising U |
مرتب کردن |
 |
 |
clear up U |
مرتب کردن |
 |
 |
tidy U |
مرتب کردن |
 |
 |
regularize U |
مرتب کردن |
 |
 |
concerts U |
مرتب کردن |
 |
 |
cleans U |
مرتب کردن |
 |
 |
put straight U |
مرتب کردن |
 |
 |
collate U |
مرتب کردن |
 |
 |
collated U |
مرتب کردن |
 |
 |
collates U |
مرتب کردن |
 |
 |
to map out U |
مرتب کردن |
 |
 |
collating U |
مرتب کردن |
 |
 |
lineup U |
مرتب کردن |
 |
 |
order U |
مرتب کردن |
 |
 |
arranging U |
مرتب کردن |
 |
 |
arranged U |
مرتب کردن |
 |
 |
marshaled U |
مرتب کردن |
 |
 |
marshalled U |
مرتب کردن |
 |
 |
marshal U |
مرتب کردن |
 |
 |
marshaling U |
مرتب کردن |
 |
 |
arrange U |
مرتب کردن |
 |
 |
marshals U |
مرتب کردن |
 |
 |
straighten up <idiom> U |
مرتب کردن |
 |
 |
the lie of the land U |
چگونگی اوضاع مهثب |
 |
 |
low water mark U |
منتهای بدی اوضاع |
 |
 |
it is quite another story now U |
اوضاع اکنون دگرگون |
 |
 |
How do you predict(view)the situation? U |
اوضاع را چگونه می بینی ؟ |
 |
 |
In the light of present circumstances. U |
باتوجه به اوضاع کنونی |
 |
 |
anarchical U |
مربوط به اشفتگی اوضاع |
 |
 |
climate U |
ناحیه اوضاع جوی |
 |
 |
anarchic U |
مربوط به اشفتگی اوضاع |
 |
 |
climates U |
ناحیه اوضاع جوی |
 |
 |
policy of d. U |
سیاست واگذاری اوضاع |
 |
 |
to grieve over anything U |
برای چیزی |
 |
 |
to see something as something [ to construe something to be something] U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
to regard something as something U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
lay hands upon something U |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
 |
 |
square U |
مرتب کردن کلاه |
 |
 |
data processing U |
مرتب کردن داده ها |
 |
 |
squared U |
مرتب کردن کلاه |
 |
 |
shipshape U |
مرتب کردن منظم |
 |
 |
reorder U |
دوباره مرتب کردن |
 |
 |
insertion sorting algorithm U |
الگوریتم مرتب کردن |
 |
 |
squares U |
مرتب کردن کلاه |
 |
 |
pick up <idiom> U |
تمیز ،مرتب کردن |
 |
 |
tree sort U |
مرتب کردن درختی |
 |
 |
internal sort U |
مرتب کردن درونی |
 |
 |
squaring U |
مرتب کردن کلاه |
 |
 |
distributive sort U |
مرتب کردن توزیعی |
 |
 |
bubble sort U |
مرتب کردن حبابی |
 |