English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 14 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hot U برانگیخته بگرمی
hotter U برانگیخته بگرمی
hottest U برانگیخته بگرمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ardently U بگرمی
I clasped her hand warmly. U دستش را بگرمی می فشرم
excited U برانگیخته
impassioned U برانگیخته
excited state U حالت برانگیخته
wrathful U برانگیخته غضبناک
tar U : برانگیخته خشمگین کردن
white hot U دارای احساسات برانگیخته
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
delayed neutrons U نوترونهای تابش شده از یک هسته برانگیخته در یک پروسه رادیواکتیو
puff adder U یکجور افعی بزرگ افریقایی که چون برانگیخته شودتنش بادمیکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com