English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
postulate U بدیهی شمرده
postulated U بدیهی شمرده
postulates U بدیهی شمرده
postulating U بدیهی شمرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
multiplicand U بس شمرده
measured U شمرده
articulately U شمرده
distinct U شمرده
he read other than distinctly U شمرده نخواند
incalculable U شمرده نشدنی
taboos U حرام شمرده
taboo U حرام شمرده
tabu U حرام شمرده
uncounted U شمرده نشده
to be reputed U شمرده شدن
evident U بدیهی
immediacy U بدیهی
axiomatical U بدیهی
apodictical U بدیهی
natural U بدیهی
naturals U بدیهی
self-evident U بدیهی
axiomatic U بدیهی
self evident U بدیهی
postulation U بدیهی
syllabic U دارای هجاهای شمرده
incalculably U بطور شمرده نشدنی
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
We would like to take this opportunity to … U مواقع را مغتنم شمرده ...
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
articulating U شمرده سخن گفتن
articulates U شمرده سخن گفتن
articulate U شمرده سخن گفتن
axiom U امر بدیهی
obvious U واضح بدیهی
postulation U بدیهی شمردن
secundine naturam U بدیهی است ت
trivial U کم مایه بدیهی
that is taken for granted U بدیهی است
truistic U بدیهی مبتذل
axiom U اصل بدیهی
prima facie U با یک نظر بدیهی
naturally U بدیهی است که ...
It stands to reason that ... U بدیهی است که...
axioms U امر بدیهی
obviously U بدیهی است که
axioms U اصل بدیهی
pragmatism U بدیهی بودن
head counts U تعداد مردم شمرده شده
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
articulation U تلفظ شمرده طرز گفتار
head count U تعداد مردم شمرده شده
understood that U بدیهی است که البته
it is obvious that U اشکار یا بدیهی است که
matter of course U بدیهی نتیجه منطقی
self explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
self-explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
inevitable U حتمی الوقوع بدیهی
self explaining U بدیهی واضح فی نفسه
obviousness U بدیهی بودن وضوح
incomputability U عدم امکان شمرده شدن بیشماری
matter of couurse U چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
de minimis U خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
one of the most respected families U یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
worded U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
it goes without saying U پرواضح است بدیهی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com