Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inhospitably
U
بدون مهمان نوازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
hospitality
U
مهمان نوازی
hospitalization
U
مهمان نوازی
inhospitality
U
فقدان مهمان نوازی
hospitably
U
از روی مهمان نوازی
solos
U
تک نوازی
solo
U
تک نوازی
gallantry
U
زن نوازی
recital
U
تک نوازی رسیتال
recitals
U
تک نوازی رسیتال
foreplay
U
پیش نوازی
coital foreplay
U
پیش نوازی جماعی
guest
U
مهمان
guests
U
مهمان
visitator
U
مهمان
guests
U
مهمان کردن
treat
U
مهمان کردن
rest house
U
مهمان سرا
inhospitableness
U
مهمان ننوازی
open house
U
پذیرایی از مهمان
i was under his roof
U
مهمان او بودم
hosteler
U
مهمان دار
hospitable
U
مهمان نواز
guest computer
U
کامپیوتر مهمان
treated
U
مهمان کردن
treats
U
مهمان کردن
inhospitable
U
مهمان ننواز
hosting
U
مهمان دار
hosted
U
مهمان دار
host
U
مهمان دار
bidden guest
U
مهمان خوانده
gatecrasher
U
مهمان ناخوانده
gatecrashers
U
مهمان ناخوانده
banquets
U
مهمان کردن
banquet
U
مهمان کردن
guest room
U
اطاق مهمان
guest-room
U
اطاق مهمان
guest-rooms
U
اطاق مهمان
guest chamber
U
اطاق مهمان
hosts
U
مهمان دار
guest
U
مهمان کردن
goest operating system
U
سیستم عامل مهمان
keep an open house
U
مهمان نواز بودن
visitor
U
دیدن کننده مهمان
to keep an open house
U
مهمان نواز بودن
visitor
U
مهمان رسمی نظامی
visitors
U
دیدن کننده مهمان
visiter
U
دیدن کننده مهمان
visitors
U
مهمان رسمی نظامی
We are expecting guests for dinner .
U
برای شام مهمان داریم
wear out one's welcome
<idiom>
U
مهمان دو روزه عزیز است
invites
U
مهمان کردن وعده دادن
invited
U
مهمان کردن وعده دادن
invite
U
مهمان کردن وعده دادن
open doored
U
در خانه باز مهمان نواز
Please be my guest.
U
خواهش می کنم مهمان من با شید
hospitable
U
غریب نواز مهمان نوازانه
That evening we had company .
U
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
U
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
to eat salt with a person
U
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet
<idiom>
U
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
table money
U
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
homestay
U
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
The guest brings his own portion .
<proverb>
U
مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
U
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
and no mistake
U
بدون شک
ex-
U
بدون
not nearctic
U
بدون
to a certainty
U
بدون شک
undoubted
U
بدون شک
unstressed
U
بدون مد
sans
U
بدون
i'll warrant
U
بدون شک
bottomless
U
بدون ته
ex
U
بدون
goalless
U
بدون گل
acheilos
U
بدون لب
but
U
بدون
without
U
بدون
undoubtedly
U
بدون شک
acheilous
U
بدون لب
indubitable
U
بدون شک
doubtlessly
U
بدون شک
obtrusively
U
بدون حق
wanting
U
بدون
unfurnished
U
بدون اثاثیه
immethodical
U
بدون اسلوب
immusical
U
بدون هماهنگی
confidently
U
بدون شبهه
inapproachable
U
بدون دسترسی
incognizant
U
بدون شناسایی
incommunicable
U
بدون رابطه
guilelessly
U
بدون تزویر
bloodless
U
بدون خونریزی
hands down
U
بدون احتیاط
holdless
U
بدون گیره
immediately
U
بدون واسطه
toothless
U
بدون دندانه
continuously
U
بدون توقف
unresponsive
U
بدون احتیاط
inviscid
U
بدون لزوجت
indistinctively
U
بدون فرق
indolently
U
بدون درد
inelastic
U
بدون کشش
bachelor
U
بدون عیال
humblest
U
بدون ارتفاع
endless
U
بدون پایان
unattended
U
بدون متصدی
intolerantly
U
بدون بردباری
irreflexive
U
بدون واکنش
irrespective of
U
بدون ملاحظه
bloodlessly
U
بدون خونریزی
bachelors
U
بدون عیال
inaction
U
بدون فعالیت
ingenuously
U
بدون تزویر
humble
U
بدون ارتفاع
involuntarily
U
بدون اراده
notwithstanding
U
بدون توجه
insecure
U
بدون ایمنی
inofficial
U
بدون اجازه
indubitable
U
بدون تردید
inoperculate
U
بدون دریچه
fruitlessly
U
بدون نتیجه
ametabolic
U
بدون دگردیسی
achromatic
U
بدون ترخیم
achlamydeous
U
بدون پوشش
cordless
U
بدون سیم
dealated
U
بدون بال
degas
U
بدون گازکردن
deice
U
بدون یخ کردن
diamensionless
U
بدون اندازه
ametabolous
U
بدون دگردیسی
achromic
U
بدون ترخیم
by rote
U
بدون فکر
acid free
U
بدون اسید
air dry
U
بدون رطوبت
anechoic
U
بدون انعکاس
asymptomatic
U
بدون علامت
avirulent
U
بدون شدت
awless
U
بدون بیم
bareheaded
U
بدون کلاه
acranial
U
بدون کاسهء سر
acold
U
بدون احساسات
diamensionless
U
بدون بعد
dimensionless
U
بدون بعد
disconnectedly
U
بدون ارتباط
free from backlash
U
بدون لقی
free from slip
U
بدون لغزش
free of tax
U
بدون مالیات
free play
U
بدون محدودیت
free trader
U
بدون گمرک
expired
U
بدون اعتبار
glabrous
U
بدون کرک
prosaically
U
بدون لطافت
flavorless
U
بدون مزه
failure free
U
بدون خرابی
exclusive of
U
بدون در نظرگرفتن
acarpous
U
بدون میوه
unselfish
U
بدون خودخواهی
adrift
U
بدون هدف
unalloyed
U
بدون الیاژ
vainly
U
بدون نتیجه
blankly
U
بدون مقصودیامعنی
inoffensive
U
بدون زنندگی
discontinuously
U
بدون اتصال
undue
U
بدون مداخله
excluding meals
U
بدون غذا
Nothing down.
U
بدون بیعانه.
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
U
بدون مشکل
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
free from error
<adj.>
U
بدون مشکل
off hand
U
بدون آمادگی
alcohol-free
<adj.>
U
بدون الکل
decaffeinated
U
بدون کافئین
without milk
U
بدون شیر
barrier-free
U
بدون حائل
cordless
<adj.>
U
بدون سیم
smooth
<adj.>
U
بدون دشواری
trouble-free
<adj.>
U
بدون دردسر
problem-free
<adj.>
U
بدون دردسر
trouble-free
<adj.>
U
بدون زحمت
problem-free
<adj.>
U
بدون زحمت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com