Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inaction
U
بدون فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
Other Matches
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
actuality
U
فعالیت
stirrings
U
فعالیت
stirs
U
فعالیت
activities
U
فعالیت
exercise
U
فعالیت
exercised
U
فعالیت
acting
U
فعالیت
exercises
U
فعالیت
activeness
U
فعالیت
activation
U
فعالیت
activity
U
فعالیت
function
U
فعالیت
stirred
U
فعالیت
functions
U
فعالیت
stir
U
فعالیت
functioned
U
فعالیت
venture
U
فعالیت اقتصادی
activate
U
به فعالیت پرداختن
activated
U
به فعالیت پرداختن
venturing
U
فعالیت اقتصادی
activates
U
به فعالیت پرداختن
activating
U
به فعالیت پرداختن
activation
U
به فعالیت دراوردن
ventures
U
فعالیت اقتصادی
ventured
U
فعالیت اقتصادی
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
activity wheel
U
گردونه فعالیت
politicking
U
فعالیت سیاسی
activity chart
U
نمودار فعالیت
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
activity cycle
U
چرخه فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
activity light
U
چراغ فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
activity quotient
U
بهر فعالیت
activity rate
U
نرخ فعالیت
activity ratio
U
نسبت فعالیت
inactivity
U
عدم فعالیت
hey day
U
روز پر فعالیت
activity time
U
زمان هر فعالیت
low activity
U
فعالیت پایین
events
U
عمل یا فعالیت
operating level
U
سطح فعالیت
operational environment
U
محیط فعالیت
optical activity
U
فعالیت نوری
event
U
عمل یا فعالیت
business activity
U
فعالیت بازرگانی
cerebration
U
فعالیت مغزی
somatotonic
U
فعالیت گرا
somatotonia
U
فعالیت گرایی
turn over
U
عایدی فعالیت
critical activity
U
فعالیت بحرانی
reactivation
U
فعالیت مجدد
operant
U
فعالیت کننده
off year
U
سال کم فعالیت
advertising campaign
U
فعالیت تبلیغاتی
publicity drive
U
فعالیت تبلیغاتی
random activity
U
فعالیت تصادفی
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
on stream
U
درحال فعالیت
orbit
U
دور حدود فعالیت
byway
U
کار یا فعالیت جنبی
byways
U
کار یا فعالیت جنبی
seismism
U
فعالیت لزرشی وارتعاشی
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
deactivating group
U
گروه کم کننده فعالیت
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
pickup
U
تجدید فعالیت چیدن
orbits
U
دور حدود فعالیت
self activity
U
فعالیت خود بخود
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
orbited
U
دور حدود فعالیت
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
muzzling
U
مانع فعالیت شدن
form
U
سابقه فعالیت اسب
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
slump
U
کاهش فعالیت رکود
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
formed
U
سابقه فعالیت اسب
forms
U
سابقه فعالیت اسب
backgrounds
U
فعالیت ارتباط دادهای
muzzle
U
مانع فعالیت شدن
muzzled
U
مانع فعالیت شدن
muzzles
U
مانع فعالیت شدن
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
hyperactive
U
دارای فعالیت بیش ازاندازه
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
activation
U
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
precipitance
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
gastrovascular
U
دارای فعالیت درمعده ورگها
hyperthyroid
U
ازدیاد فعالیت غذه درقی
take the bull by the horns
<idiom>
U
چند نوع فعالیت داشتن
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
biological half time
U
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
precipitancy
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
early start
U
زودترین زمان شروع یک فعالیت
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
thermodynamics
U
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyroclastic
U
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
biological half time
U
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
pyrochemical
U
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range
U
جای محدود برای فعالیت حیوانات
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to phase out their activities
U
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant
U
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime
U
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
resource leveling
U
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
academe
U
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
suppression
U
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method
U
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
inoperculate
U
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
counter air
U
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub
U
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically
U
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
U
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party
U
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity
U
قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level
U
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
unstressed
U
بدون مد
but
U
بدون
undoubtedly
U
بدون شک
goalless
U
بدون گل
indubitable
U
بدون شک
bottomless
U
بدون ته
and no mistake
U
بدون شک
to a certainty
U
بدون شک
doubtlessly
U
بدون شک
not nearctic
U
بدون
without
U
بدون
acheilos
U
بدون لب
undoubted
U
بدون شک
sans
U
بدون
wanting
U
بدون
ex
U
بدون
ex-
U
بدون
obtrusively
U
بدون حق
acheilous
U
بدون لب
i'll warrant
U
بدون شک
flavorless
U
بدون مزه
free trader
U
بدون گمرک
degas
U
بدون گازکردن
discontinuously
U
بدون اتصال
free play
U
بدون محدودیت
notwithstanding
U
بدون توجه
acid free
U
بدون اسید
failure free
U
بدون خرابی
free from slip
U
بدون لغزش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com