English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
live in a small way U بدون سر و صدا زندگی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Other Matches
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
habit U زندگی کردن
habits U زندگی کردن
shanties U در کلبه زندگی کردن
to vegetate U پر از بدبختی زندگی کردن
lived U : زندگی کردن زیستن
to live in luxury U با تجمل زندگی کردن
live in a small way U با قناعت زندگی کردن
to live to oneself U تنها زندگی کردن
shanty U در کلبه زندگی کردن
reliving U دوبار زندگی کردن
walk of life <idiom> U طرز زندگی کردن
relives U دوبار زندگی کردن
To do well in life . U در زندگی ترقی کردن
relived U دوبار زندگی کردن
relive U دوبار زندگی کردن
To embitter ones life. U زندگی رازهر کردن
knock about U نامرتب زندگی کردن
freewheels U ازاد زندگی کردن
freewheeled U ازاد زندگی کردن
freewheel U ازاد زندگی کردن
chums U باهم زندگی کردن
chum U باهم زندگی کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
to live in poverty [want] U در تنگدستی زندگی کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
live U : زندگی کردن زیستن
cohabiting U باهم زندگی کردن
To leade a dogs life . U مثل سگ زندگی کردن
a hand to mouth existence <idiom> U دست به دهان زندگی کردن
vegetating U مثل گیاه زندگی کردن
to muddle on U با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] U در بیرون از شهر زندگی کردن
bach U مجرد و عزب زندگی کردن
vegetated U مثل گیاه زندگی کردن
live high off the hog <idiom> U خیلی تجملاتی زندگی کردن
living from hand to mouth <idiom> U دست به دهان زندگی کردن
to live outside Tehran U در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
vegetate U مثل گیاه زندگی کردن
vegetates U مثل گیاه زندگی کردن
to keep the pot boiling U زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
to live extempore U کردی خوردی زندگی کردن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
eurybathic U قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
live out of a suitcase <idiom> U تنها بایک چمدان زندگی کردن
to live in cloves U روی تشک پرقو زندگی کردن
reincarnate U تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
nuptias non concubitus , sedconsensus , U قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
to live like animals [in a place] U مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
run through <idiom> U ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
deice U بدون یخ کردن
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
delouse U بدون شپش کردن
disequilibrate U بدون تعادل کردن
deloused U بدون شپش کردن
delouses U بدون شپش کردن
delousing U بدون شپش کردن
denitrify U بدون نیترات کردن
depolarize U بدون قطب کردن
unseam U بدون درز کردن
degum U بدون صمغ کردن
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
prejudge U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged U بدون رسیدگی قضاوت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
prejudging U بدون رسیدگی قضاوت کردن
unvoice U بدون صدا ادا کردن
prejudges U بدون رسیدگی قضاوت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. U زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
to feel women up U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to grope women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to make a grab at women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
glides U پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided U پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide U پرواز کردن بدون نیروی موتور
drip dry U خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
cold turkey <idiom> U ترک کردن اعتیاد بدون دارو
smooths U صاف کردن بدون اشکال بودن
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
drip-dry U خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
smooth U صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothed U صاف کردن بدون اشکال بودن
lynch U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
lynches U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
do without <idiom> U بدون هیچ چیزی کار کردن
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
smoothest U صاف کردن بدون اشکال بودن
free lance U کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
multi tasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
Give the benefit of the doubt <idiom> U [باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
roughdry U بدون صافکاری و اتو کشی خشک کردن
to do without any thing U ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
goose step U رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
pirate U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
pirated U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
standalone U که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
seamless integration U فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
bottoming reamer U وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
tiles U مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile U مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
intensive cultivation U اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
earom U Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
rifles U توپ بدون عقب نشینی خان تفنگ خان کشی کردن
rifle U توپ بدون عقب نشینی خان تفنگ خان کشی کردن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
togetherness U زندگی با هم
lifeline U خط زندگی
living U زندگی
wile a U در زندگی
life U زندگی
lives of great men U زندگی
existence U زندگی
vivification U زندگی
existences U زندگی
vita U زندگی
lifelines U خط زندگی
habitancy U زندگی
lives U زندگی
habitance U زندگی
eau de vie U اب زندگی
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
lifeway U طرز زندگی
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
enlivens U زندگی بخشیدن
enlivened U زندگی بخشیدن
life sustenance U گذران زندگی
life style U سبک زندگی
enliven U زندگی بخشیدن
parasitism U زندگی طفیلی
lifetime U مدت زندگی
living area U منطقه زندگی
monkery U زندگی راهبی
living cost U هزینه زندگی
living expenses U هزینه زندگی
living death U زندگی مرگبار
liveable U قابل زندگی
live forever U زندگی ابدی
marriage life U زندگی زناشویی
married life U زندگی زناشویی
livable U قابل زندگی
monandry U زندگی با یک شوهر
enlivening U زندگی بخشیدن
taedium vitae U بیزاری از زندگی
sentience U زندگی فکری
cohabitation U زندگی باهم
redivivus U زندگی نویافته
tribalism U زندگی ایلیاتی
renascence U زندگی مجدد
sequestered life U زندگی مجرد
rurality U زندگی روستایی
biographies U تاریخچه زندگی
biography U تاریخچه زندگی
vegetation U زندگی گیاهی
single life U زندگی مجردی
planetary life U زندگی دربدر
modus vivendi U روش زندگی
dwelt U زندگی کرد
public life U زندگی در سیاست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com