Perdic | بدون دردسر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	trouble-free <adj.> U	بدون دردسر
	problem-free <adj.> U	بدون دردسر

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	soft loan U	وام بدون دردسر
	soft loans U	وام بدون دردسر
Other Matches

	in hot water <idiom> U	در دردسر
	hassling U	دردسر
	cushier U	بی دردسر
	cushy U	بی دردسر
	hassled U	دردسر
	cushiest U	بی دردسر
	bothersome U	پر دردسر
	hassles U	دردسر
	hassle U	دردسر
	headache U	دردسر
	headaches U	دردسر
	todo U	دردسر
	effortless U	بی دردسر
	aggro U	دردسر
	effortlessly U	بی دردسر
	inconvenience U	دردسر ناسازگاری
	inconvenienced U	دردسر ناسازگاری
	bothering U	دردسر دادن
	agreat d. of trouble U	دردسر زیاد
	troublesome <adj.> U	دردسر آفرین
	bothered U	دردسر دادن
	raise a hand <idiom> U	به دردسر انداختن
	money for jam <idiom> U	پول بی دردسر
	bother U	دردسر دادن
	inconveniences U	دردسر ناسازگاری
	make waves <idiom> U	ایجاد دردسر
	in the soup <idiom> U	در دردسر افتادن
	hot potato U	مایهی دردسر
	hot potatoes U	مایهی دردسر
	inconveniencing U	دردسر ناسازگاری
	psychic income U	درامد بی دردسر
	bothers U	دردسر دادن
	mess up <idiom> U	به دردسر افتادن
	to be toast [American E] <idiom> U	در دردسر بزرگی بودن
	cushily U	اسان وبی دردسر
	let sleeping dogs lie <idiom>	[دنبال دردسر نگرد]
	ask for trouble <idiom> U	دنبال دردسر گشتن
	put (someone) out <idiom> U	ناراحت ،دردسر،اذیت
	trachle U	سبب خستگی یا دردسر
	informally U	بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
	without any reservation U	بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
	To get embroiled in something. U	د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
	to put anyone to t. U	کسیرا دردسر یازحمت دادن
	psychic income U	درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
	incommode U	ناراحت گذاردن دردسر دادن
	unformed U	بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
	to cause trouble for oneself U	برای خود دردسر راه انداختن
	flattest U	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
	flat U	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
	independently U	آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
	of no interest U	بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
	get into a row U	مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
	I didn't intend to involve you in this mess. U	من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
	Taoism U	روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
	parataxis U	مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
	lynch law U	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
	offhand U	بدون مقدمه بدون تهیه
	achylous U	بدون کیلوس بدون قیلوس
	unbranched U	بدون انشعاب بدون شعبه
	unstressed U	بدون اضطراب بدون کشش
	Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U	کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
	to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
	to open a can of worms <idiom> U	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
	to stir up a hornet's nest <idiom> U	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
	be your own worst enemy <idiom> U	از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
	recoilless U	جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
	inoperculate U	بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
	without U	بدون
	but U	بدون
	acheilos U	بدون لب
	undoubted U	بدون شک
	acheilous U	بدون لب
	and no mistake U	بدون شک
	goalless U	بدون گل
	i'll warrant U	بدون شک
	indubitable U	بدون شک
	undoubtedly U	بدون شک
	to a certainty U	بدون شک
	unstressed U	بدون مد
	ex- U	بدون
	wanting U	بدون
	sans U	بدون
	bottomless U	بدون ته
	obtrusively U	بدون حق
	doubtlessly U	بدون شک
	not nearctic U	بدون
	ex U	بدون
	weanting U	بدون بی منهای
	toothless U	بدون دندانه
	bloodless U	بدون خونریزی
	wayless U	بدون جاده
	without recourse U	بدون حق مراجعه
	voteless U	بدون رای
	continuously U	بدون توقف
	unresponsive U	بدون احتیاط
	warless U	بدون جنگ
	involuntarily U	بدون اراده
	without justification U	بدون مجوز
	notwithstanding U	بدون توجه
	insecure U	بدون ایمنی
	immediately U	بدون واسطه
	vibrationless U	بدون لرزه
	valveless U	بدون سوپاپ
	vacant succession U	بدون جانشین
	with in compass U	بدون مبالغه
	indubitable U	بدون تردید
	backless U	بدون پشت
	without milk U	بدون شیر
	unexceptional U	بدون استثنا
	unmanned U	بدون سرنشین
	decaffeinated U	بدون کافئین
	excluding meals U	بدون غذا
	endless U	بدون پایان
	nothing if not <idiom> U	مطمئنا،بدون شک
	in vain <idiom> U	بدون تفثیروموفقیت
	humblest U	بدون ارتفاع
	unattended U	بدون متصدی
	to be sure <idiom> U	مطمئنا ،بدون شک
	under one's own steam <idiom> U	بدون کمک
	wing it <idiom> U	بدون آمادگی
	unequivocally U	بدون ابهام
	faultless U	بدون خطا
	faceless U	بدون ویژگی
	faceless U	بدون صورت
	without recourse U	بدون رجوع
	workless U	بدون عمل
	zero elasticity U	بدون کشش
	inaction U	بدون فعالیت
	bachelors U	بدون عیال
	bachelor U	بدون عیال
	backless U	بدون پشتی
	cold turkey U	بدون آمادگی
	humble U	بدون ارتفاع
	consistently U	بدون تناقض
	unequivocal U	بدون ابهام
	soilless U	بدون خاک
	degas U	بدون گازکردن
	on the square U	بدون کجی
	deice U	بدون یخ کردن
	diamensionless U	بدون اندازه
	diamensionless U	بدون بعد
	dimensionless U	بدون بعد
	disconnectedly U	بدون ارتباط
	nonsyllabic U	بدون هجایی
	nonstop U	بدون توقف
	exclusive of U	بدون در نظرگرفتن
	nonboresafe U	بدون ضامن
	dealated U	بدون بال
	cordless U	بدون سیم
	pathless U	بدون جاده
	shockless U	بدون ضربه
	bloodlessly U	بدون خونریزی
	shadeless U	بدون سایه
	searchless U	بدون جستجو
	scoreless U	بدون امتیاز
	sans ceremonie U	بدون تشریفات
	by rote U	بدون فکر
	run on U	بدون وقفه
	recoilless U	بدون لنگر
	quiescently U	بدون جنبش
	prosaically U	بدون لطافت
	non delay U	بدون تاخیر
	failure free U	بدون خرابی
	no doubt U	بدون تردید
	glabrous U	بدون کرک
	inelastic U	بدون کشش
	guilelessly U	بدون تزویر
	indolently U	بدون درد
	indistinctively U	بدون فرق
	hands down U	بدون احتیاط
	holdless U	بدون گیره
	incommunicable U	بدون رابطه
	immethodical U	بدون اسلوب
	immusical U	بدون هماهنگی
	incognizant U	بدون شناسایی
	ingenuously U	بدون تزویر
	inofficial U	بدون اجازه
	inoperculate U	بدون دریچه
	flavorless U	بدون مزه
	free from backlash U	بدون لقی
	free from slip U	بدون لغزش
	irrespective of U	بدون ملاحظه
	free of tax U	بدون مالیات
	irreflexive U	بدون واکنش
	free play U	بدون محدودیت
	free trader U	بدون گمرک
	inviscid U	بدون لزوجت
	intolerantly U	بدون بردباری
	fruitlessly U	بدون نتیجه
	inapproachable U	بدون دسترسی
	confidently U	بدون شبهه
	vainly U	بدون نتیجه
	unsprung U	بدون فنر
	unspotted U	بدون الودگی
	unlined U	بدون پوشش
	unlined U	بدون استر
	unfunded U	بدون سرمایه
	unfinanced U	بدون پشتوانه
	unfeigned U	بدون تصنع
	undeviating U	بدون تردیدرای