English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unrequited U بدون تلافی یا عمل متقابل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retorts U جواب متقابل تلافی
retort U جواب متقابل تلافی
reciprocated U تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocates U تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocate U تلافی کردن عمل متقابل کردن
counteroffensive U تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial U یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance U اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty U پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
greeted U تلافی
greets U تلافی
marque U تلافی
greet U تلافی
tit U تلافی
retribution U تلافی
reprisal U تلافی
tits U تلافی
retaliation U تلافی
vindictive U تلافی
amends U تلافی
compensation U تلافی
compensations U تلافی
wanion U تلافی
incidence U تلافی
reprisals U تلافی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
reprisals U تلافی کردن
paying U تلافی کردن
reprisal U تلافی کردن
retaliating U تلافی کردن
retaliated U تلافی کردن
retaliate U تلافی کردن
retaliates U تلافی کردن
compensator U تلافی کننده
avenging U تلافی کردن
avenges U تلافی کردن
wrathful U تلافی کردن
reciprocate U تلافی کردن
reciprocates U تلافی کردن
retaliative U تلافی کننده
retaliator U متضمن تلافی
retortion U تلافی عینی
retortion U تلافی بعین
recoup U تلافی کردن
rewardable U مزد تلافی
recouped U تلافی کردن
recouping U تلافی کردن
recoups U تلافی کردن
avenge U تلافی کردن
avenged U تلافی کردن
wrathful U تلافی دراوردن
by way of reciprocation U در تلافی [کاری]
to make reprisal U تلافی کردن
to make r. U تلافی کردن
pay U تلافی کردن
vindictive U تلافی کننده
recompense U جبران تلافی
rewards U مزد تلافی
rewarded U مزد تلافی
recompensing U جبران تلافی
recompensed U جبران تلافی
repays U تلافی پس دادن به
in return U در تلافی [کاری]
pays U تلافی کردن
repaying U تلافی پس دادن به
restitution U جبران تلافی
reciprocated U تلافی کردن
reward U مزد تلافی
repay U تلافی پس دادن به
to make reprisal U تلافی در اوردن
recompenses U جبران تلافی
reprise U خرج تلافی کردن
rewarded U سزا تلافی کردن
rewards U سزا تلافی کردن
rewardable U سزا تلافی کردن
to take vengeance on a person U تلافی برکسی دراوردن
reward U سزا تلافی کردن
to pay home U تلافی کامل کردن
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
serve one out U تلافی بسر کسی دراوردن
Touché! U خوب تلافی کردی! [در بحثی]
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i paid him out well U خوب تلافی بسرش دراوردم
to serve one out U تلافی بسر کسی دراوردن
i will return his kindness U مهربانی او را تلافی خواهم کرد
to pay out U تنبیه کردن تلافی دراوردن
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
to take vengeance on any one U تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
congruous U درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
She's done so much for us, we need to repay her somehow. U او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
polar U متقابل
reciprocative U متقابل
opposing U متقابل
opposed U متقابل
countered U متقابل
counter U متقابل
countering U متقابل
correspounding U متقابل
interactive U متقابل
mutual U متقابل
interactional U متقابل
reciprocal U متقابل
transconductance U رسانایی متقابل
cross check U بررسی متقابل
cross-check U بررسی متقابل
cross-checked U بررسی متقابل
iteraction U عمل متقابل
set off U دعوی متقابل
interaction curve U خم کنش متقابل
interdependence U اتکاء متقابل
harmonic mean U اعداد متقابل
crosstalk U مکالمه متقابل
interdependency U اتکاء متقابل
cross-checking U بررسی متقابل
cross-checks U بررسی متقابل
interdependence U وابستگی متقابل
intercorrelation U همبستگی متقابل
intervisibility U دید متقابل
interrelation U رابطه متقابل
retaliation U عمل متقابل
logrolling U همکاری متقابل
cross-references U مراجعه متقابل
mutual terms U شرایط متقابل
interaction U اثر متقابل
cross reference U ارجاع متقابل
cross reference U مراجعه متقابل
interaction U کنش متقابل
interaction U عمل متقابل
m U القاگری متقابل
reciprocation U عمل متقابل
opposite phase U فاز متقابل
reciprocal trading U مبادله متقابل
mutual relationship U رابطه متقابل
mutual induction U القای متقابل
grid anode transconductance U رسانایی متقابل
interrelationships U رابطه متقابل
interrelationship U رابطه متقابل
mutual assistance U کمک متقابل
mutual characteristic U مشخصه متقابل
transfer characteristic U مشخصه متقابل
cross-references U ارجاع متقابل
cross-reference U ارجاع متقابل
cross-reference U مراجعه متقابل
mutual consistency U سازگاری متقابل
mutual energy U انرژی متقابل
mutual conductance U رسانایی متقابل
mutual inductance U القاگری متقابل
mutual U متقابل یا متقابله
reciprocal U عمل متقابل
counter fire U اتش متقابل
counter gambit U گامبی متقابل
counter offensive U پدافند متقابل
counter offer U پیشنهاد متقابل
counter offer U عرضه متقابل
counter purchase U خرید متقابل
counter trade U تجارت متقابل
counter-measures U اقدام متقابل
counter-measure U اقدام متقابل
counter transference U انتقال متقابل
counteraction U اقدام متقابل
counterattack U حمله متقابل
counterbid U پیشنهاد متقابل
counterclaim U دعوای متقابل
antitype U نوع متقابل
counter current U جریان متقابل
recriminations U تهمت متقابل
reciprocal U متقابل معکوس
counter U ضربت متقابل
countered U ضربت متقابل
countering U ضربت متقابل
eclipsed form U شکل متقابل
back pressure U فشار متقابل
proportional U متقابل یا هماهنگ
inter play U اثر متقابل
counter propaganda U تبلیغ متقابل
counter attraction U کشش متقابل
counter claim U دعوی متقابل
counter credit U اعتبار متقابل
recrimination U اتهام متقابل
recrimination U تهمت متقابل
recriminations U اتهام متقابل
interplay U اثر متقابل
counter offensive U حمله متقابل
counterclaim U ادعای متقابل
countermine U توط ئه متقابل
cross purpose U قصد متقابل
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com