Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
amorphous
U
بدون تقسیم بندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
dividing
U
تقسیم بندی
line graduation
U
تقسیم بندی خط
splitting a window
U
تقسیم بندی پنجره
time slicing
U
تقسیم بندی زمانی
degree gradution
U
تقسیم بندی درجهای
break down
U
تقسیم بندی کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
dial graduation
U
تقسیم بندی درجهای
lot
U
تقسیم بندی کردن
split screen
U
صفحه تقسیم بندی شده
spacing
U
در فواصل مساوی تقسیم بندی
split-screen
U
صفحه تقسیم بندی شده
split window
U
پنجره تقسیم بندی شده
nosology
U
مبحث شناسایی و تقسیم بندی امراض
eutherian
U
مربوط به تقسیم بندی بزرگ پستانداران
mitosis
U
تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها
unified soil classification system (uscs
U
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
unitized load
U
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
unclassified
U
بدون طبقه بندی
To play for love .
U
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
compartment marking
U
سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification
U
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification
U
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classifications
U
طبقه بندی رده بندی
laggin
U
اب بندی کردن اب بندی ناوها
classification
U
طبقه بندی رده بندی
wording
U
جمله بندی کلمه بندی
lineament
U
طرح بندی صورت بندی
lineaments
U
طرح بندی صورت بندی
regrade
U
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
security classification
U
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
black designation
U
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparently
U
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparent
U
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
grades
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
branches
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
division
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
allocates
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
insulation testing apparatus
U
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
administer
U
تقسیم کردن
autotomy
U
تقسیم خودبخود
administered
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
demultiplexer
U
تقسیم کننده
subdivision
U
تقسیم مجدد
compartments
U
تقسیم کردن
delay allowance
U
زمان تقسیم
compartment
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
load distribution
U
تقسیم بار
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
battery bus
U
جعبه تقسیم
administers
U
تقسیم کردن
divisible
U
قابل تقسیم
distribution of forces
U
تقسیم نیروها
distribution coefficient
U
ضریب تقسیم
distribution box
U
جعبه تقسیم
splice box
U
جعبه تقسیم
distribution of the estate
U
تقسیم ترکه
distributing box
U
جعبه تقسیم
short division
U
تقسیم باختصار
denominators
U
تقسیم کننده
allotment
U
پخش تقسیم
quartile
U
تقسیم شده به 4/3و 4/1
hyphenation
U
تقسیم کلمه
allotments
U
پخش تقسیم
divisions of labour
U
تقسیم کار
division of labour
U
تقسیم کار
water point
U
نقطه تقسیم اب
distribution pannel
U
تابلوی تقسیم
intersects
U
تقسیم کردن
subdivisions
U
تقسیم مجدد
sortition
U
تقسیم با قرعه
partition function
U
تابع تقسیم
go halves
<idiom>
U
تقسیم مساوی
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
busbar
U
جعبه تقسیم
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
graduates
U
بدرجات تقسیم
intersect
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
regionalism
U
تقسیم کشوربنواحی
fifty-fifty
U
تقسیم بالمناصفه
fifty fifty
U
تقسیم بالمناصفه
clastic
U
تقسیم شونده
graduate
U
بدرجات تقسیم
meiosis
U
تقسیم سلولی
meiosis
U
تقسیم کاهشی
frequency distribution
U
تقسیم فرکانس
separate
U
تقسیم کردن
frequency domulipliction
U
تقسیم فرکانس
separated
U
تقسیم کردن
graduating
U
بدرجات تقسیم
separates
U
تقسیم کردن
frequency division
U
تقسیم فرکانس
frequency alloment
U
تقسیم فرکانس
market segmentation
U
تقسیم بازار
division sign
U
نماد تقسیم
share
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
zeradivide
U
تقسیم بر صفر
distributes
U
تقسیم کردن
divider
U
پرگار تقسیم
divider
U
تقسیم کننده
distributing
U
تقسیم کردن
severability
U
قابلیت تقسیم
denominator
U
تقسیم کننده
junction box
U
جعبه تقسیم
junction boxes
U
جعبه تقسیم
divisive
U
تقسیم کننده
shared
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
indistributable
U
تقسیم نشدنی
division
U
تقسیم
[ریاضی]
divisions
U
عمل تقسیم
partings
U
تقسیم تجزیه
division
U
عمل تقسیم
scissor
U
قطع تقسیم
fire distribution
U
تقسیم اتش
division check
U
ازمایش تقسیم
parting
U
تقسیم تجزیه
divide exception
U
خطای تقسیم
divide exception
U
استثناء تقسیم
division line
U
خط تقسیم شده
divisibility
U
قابلیت تقسیم
division of labor
U
تقسیم کار
divided
U
تقسیم شده
divisional
U
مربوط به تقسیم
aminister
U
تقسیم کردن
sharing the market
U
تقسیم بازار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com