Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
judgement dept
U
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
who will pay for it
U
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
due bill
U
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
liquidation
U
پرداخت بدهی
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
due
U
بدهی موعد پرداخت
rebate
U
پرداخت قسمتی از بدهی
monetization
U
پرداخت نقدی بدهی
chargeable
U
قابل بدهی یا پرداخت
solvency
U
توانایی پرداخت بدهی
defaulting
U
عدم پرداخت بدهی
realization
[American E]
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
rebates
U
پرداخت قسمتی از بدهی
defaults
U
عدم پرداخت بدهی
defaulted
U
عدم پرداخت بدهی
liquidation
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
default
U
عدم پرداخت بدهی
realisation
[British E]
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
insolvency
U
عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization
U
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
monetization
U
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
exparte
U
قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
tax avoidance
U
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
delegatee
U
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
give it a good wash
U
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
conversion
U
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions
U
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
sort generator
U
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
prize courts
U
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
U
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet
U
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
foundership
U
موسسی :سمت کسی مه بنگاهی رابرپاکرده یاتاسیس نموده است
remanet
U
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus
U
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
writ
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
writs
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
progress payment
U
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
U
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
U
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
sets of bill
U
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
data scope
U
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
general act
U
قرارداد عمومی سندی است که شرکت کنندگان در کنفرانس تنظیم نموده مفاد ان را مانند قسمتی ازقوانین داخلی بر خود لازم الاتباع اعلام می نمایند
exerciser
U
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
fates
U
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
U
کسری پرداخت کسر پرداخت
fate
U
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
him who
U
انرا که
had searched
U
انرا می یافتید
i saw it
U
انرا دیدم
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
neither i or he sees it
U
نه من انرا می بینم نه او
tax evasion
U
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
i saw it my self
U
من خودم انرا دیدم
imyself saw it
U
من خودم انرا دیدم
i can make nothing of it
U
هیچ انرا نمیفهم
lowlander
U
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
i had it signed
U
انرا به امضاء رساندم
i do not have the courage
U
جرات انرا ندارم
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
send it by post
U
با پست انرا بفرستید
give it a rinse
U
انرا بشویید یا اب بکشید
give it a shake
U
انرا تکان دهید
give it a twist
U
انرا پیچ بدهید
i am out of p with it
U
دیگرحوصله انرا ندارم
he sold the good ones
U
خوبهای انرا فروخت
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ecotype
U
بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
shearling
U
گوسفندی که یک بار پشم انرا
i kind of liked it
U
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i sold it to one abdullah
U
به عبدالله نامی انرا فروختم
it mokes it yet easier
U
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
they give it a good scrub
U
خوب انرا مالش میدهند
who will pay for it
U
کی پول انرا خواهد داد
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
you have perhaps seen it
U
شاید انرا دیده باشید
sculpsit
U
انرا تراشیده یاحجاری کرد
i gave it a slight press
U
انرا کمی فشار دادم
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
we made heavy weather of it
U
انرا خیلی سخت دیدیم
scitovsky double criterion
U
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
Pope, Arthur Upham
U
آرتور پوپ
[که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
overshot wheel
U
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
it is past reclaim
U
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
ormer
U
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
you have perhaps seen it
U
ممکن است انرا دیده باشید
an inseparable prefix
U
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
i life that better
U
انرا بیشتر از همه دوست دارم
outgoing
U
صادر شونده
issues
U
صادر کردن
promulge
U
صادر کردن
issuable
U
صادر کردنی
issuant
U
صادر کننده
exporter
U
صادر کننده
issued
U
صادر شدن
issue
U
صادر کردن
issue
U
صادر شدن
issued
U
صادر کردن
exported
U
صادر کردن
emanative
U
صادر شونده
emanating
U
صادر شدن
emanates
U
صادر شدن
emanated
U
صادر شدن
issues
U
صادر شدن
emit
U
صادر کردن
emits
U
صادر کردن
send out
U
صادر کردن
emitted
U
صادر کردن
emitting
U
صادر کردن
pronounces
U
صادر کردن
emanate
U
صادر شدن
exporting
U
صادر کردن
exporters
U
صادر کننده
export
U
صادر کردن
pronounce
U
صادر کردن
loaded dice
U
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
water bed
U
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
indiscerptible
U
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
sexto
U
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
whitleather
U
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
originator
U
صادر کننده پیام
certificate
U
گواهی صادر کردن
pass a sentence
U
حکم صادر کردن
re export
U
دوباره صادر کردن
to issue instructions
U
دستور صادر کردن
warrantor
U
صادر کننده warrant
issuing bank
U
بانک صادر کننده
certificates
U
گواهی صادر کردن
originators
U
صادر کننده پیام
to export something
[from / to a country]
U
صادر کردن
[به یا از کشوری]
issue a warning
U
اخطار صادر کردن
reversible propeller
U
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
ricksha
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets
U
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
it will not bear repeating
U
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
dress coat
U
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
indian giver
U
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
rickshaws
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
underwriting
U
پذیره نویسی صادر کردن
to smuggle out
U
قاچاقی صادر کردن یافرستادن
underwrite
U
پذیره نویسی صادر کردن
issuing authority
[body]
U
مرجع
[اداره]
صادر کننده
ago
U
: صادر شدن پیش رفتن
underwrote
U
پذیره نویسی صادر کردن
underwrites
U
پذیره نویسی صادر کردن
underwritten
U
پذیره نویسی صادر کردن
rose gall
U
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
cheque to a person's order
U
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
waggonette
U
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
to garble the coinage
U
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
charter
U
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
summary judgment
U
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
chartering
U
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
chartered
U
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charters
U
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
broadcasts
U
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
broadcast
U
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
carnet
U
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
pope's eye
U
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
telescopic chimney
U
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
vanishing cream
U
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
frumenty
U
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
vacuum concrete
U
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
retro rocket
U
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
liabilities
U
بدهی
due
U
بدهی
liability
U
بدهی
liability to disease
U
بدهی
debt
U
بدهی
indebtedness
U
بدهی
debts
U
بدهی
debiting
U
بدهی
debits
U
بدهی
debited
U
بدهی
debit
U
بدهی
psephism
U
حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
perverse verdict
U
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
money spinner
U
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
dock receipt
U
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
confirming house
U
موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
debiting
U
ستون بدهی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com