Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gain
U
بدست آوردن
gained
U
بدست آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
acquire
بدست آوردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
capture
U
عمل بدست آوردن داده
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
captures
U
عمل بدست آوردن داده
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
analysis
U
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
learning curve
U
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
to get a good return on an investment
U
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
gets
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
get
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
getting
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
scans
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distribute
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping
U
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
images
U
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
sample size
U
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
to bring something
U
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
detritus
U
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
feather in one's cap
<idiom>
U
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
internal evidence
U
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
bobbing
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
constant
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
documented
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
document
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
by
U
بدست
at the hand of
U
بدست
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
get
U
بدست اوردن
gets
U
بدست امده
procure
U
بدست اوردن
get
U
بدست امده
gets
U
بدست اوردن
offered
U
بدست اوردن
gained
U
بدست اوردن
gains
U
بدست اوردن
providers
U
بدست اورنده
provider
U
بدست اورنده
obtainment
U
بدست اوری
catch
U
بدست اوردن
procured
U
بدست اوردن
offers
U
بدست اوردن
getting
U
بدست امده
offer
U
بدست اوردن
earned
U
بدست اوردن
earns
U
بدست اوردن
obtainable
U
بدست اوردنی
procurable
U
بدست اوردنی
procuring
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
gain
U
بدست اوردن
procures
U
بدست اوردن
attainable
U
بدست اوردنی
getting
U
بدست اوردن
come by
U
بدست اوردن
get table
U
بدست اوردنی
get round
U
بدست اوردن
hand in hand
U
دست بدست
acquires
U
بدست اوردن
securer
U
بدست اورنده
acquiring
U
بدست اوردن
pick up
U
بدست اوردن
soothes
U
دل بدست اوردن
procurement
U
بدست اوری
soothe
U
دل بدست اوردن
soothed
U
دل بدست اوردن
obtain
U
بدست اوردن
obtained
U
بدست اوردن
catcher
U
بدست اورنده
obtains
U
بدست اوردن
get at able
U
بدست اوردنی
manual
U
وابسته بدست
to go to the wright
U
بدست استادافتادن
acquirer
U
بدست اورنده
acquirable
U
بدست اوردنی
procurer
U
بدست اورنده
impetrate
U
بدست اوردن
to come to hand
U
بدست امدن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
obtain
U
به دست آوردن
receive
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
get
U
به دست آوردن
gain
U
به دست آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
find
U
به دست آوردن
procure
U
به دست آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
wring
U
به دست آوردن
woo
U
به دست آوردن
win
U
به دست آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
step
U
به دست آوردن
realize
U
به دست آوردن
achieve
U
به دست آوردن
vasbyt
U
تاب آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
compass
U
به دست آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
acquire
به دست آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
holdout
U
دوام آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
recouping
U
دوباره بدست اوردن
impropriate
U
بدست عام دادن
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
to put
U
بدست امین دادن
to change hands
U
دست بدست رفتن
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
self-government
U
حکومت بدست مردم
attain
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
acquirability
U
امکان بدست اوردن
to pander any one's lust
U
دل کسیرا بدست اوردن
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
change hands
U
دست بدست رفتن
regain
U
دوباره بدست اوردن
insure
U
بیمه بدست اوردن
recouped
U
دوباره بدست اوردن
unhandy
U
مشکل بدست امده
recoup
U
دوباره بدست اوردن
to shuffle from hand to hand
U
دست بدست کردن
turnover
U
دست بدست شدن
regains
U
دوباره بدست اوردن
regaining
U
دوباره بدست اوردن
regained
U
دوباره بدست اوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com