Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
practicable
<adj.>
U
بدرد خور
practical
<adj.>
U
بدرد خور
expedient
<adj.>
U
بدرد خور
proper
<adj.>
U
بدرد خور
handy
<adj.>
U
بدرد خور
purpose-built
<adj.>
U
بدرد خور
he is of no service to us
U
بدرد مانمیخورد
advantageous
<adj.>
U
بدرد خور
functional
<adj.>
U
بدرد خور
handy
[useful]
<adj.>
U
بدرد خور
useful
<adj.>
U
بدرد خور
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
بدرد خور
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
بدرد خور
beneficial
<adj.>
U
بدرد خور
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
بدرد خور
convenient
<adj.>
U
بدرد خور
purposeful
<adj.>
U
بدرد خور
helpful
<adj.>
U
بدرد خور
adjuvant
<adj.>
U
بدرد خور
to be of avail
U
بدرد خوردن
vail
U
بدرد خوردن
applicatory
<adj.>
U
بدرد خور
valuable
<adj.>
U
بدرد خور
it subserves our purpose
U
بدرد کارمامیخورد
helping
<adj.>
U
بدرد خور
auxiliary
<adj.>
U
بدرد خور
assistant
<adj.>
U
بدرد خور
purposive
<adj.>
U
بدرد خور
suitable
<adj.>
U
بدرد خور
serviceable
<adj.>
U
بدرد خور
administrable
<adj.>
U
بدرد خور
incapable of pain
U
بیحس نسبت بدرد
susceptible to pain
U
حساس نسبت بدرد
general purpose
U
بدرد هر کاری خورنده
answer
U
بدرد خوردن مطابق بودن
avaiiability
U
موجود بودن بدرد خوردن
answered
U
بدرد خوردن مطابق بودن
answering
U
بدرد خوردن مطابق بودن
answers
U
بدرد خوردن مطابق بودن
avail
U
بدرد خوردن دارای ارزش بودن
analgesia
U
بی حسی نسبت بدرد تخفیف درد
it is of no use to us
U
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
prize fighting
U
زد و خورد
punch-ups
U
زد و خورد
passage of arms
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
feed
U
خورد
feeds
U
خورد
encounter
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
encountered
U
زد و خورد
ate
U
خورد
encounters
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
to sinister in
U
خورد رفتن
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
eating
U
خورد و خوراک
parallel feed
U
خورد موازی
melec
U
زدو خورد
face up feed
U
خورد رو به بالا
drank
U
خورد سرکشید
face down feed
U
خورد رو به پایین
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
drank
U
عرق خورد
passage at arms
U
زدو خورد
drank
U
نوشابه خورد
cross feed
U
خورد متقابل
feedback
U
باز خورد
pin feed
U
خورد سنجاقی
misfeed
U
سوء خورد
squish
U
خورد کردن
he drank himself to death
U
خورد که مرد
feedback circuit
U
مدار پس خورد
self absorbed
U
در خورد فرورفته
regulating slack
U
خورد دادن
pulverizer
U
خورد کننده
card feed
U
خورد کارت
diner
U
کسی که شام می خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
warfare
U
نزاع زدو خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com