Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to win one's spurs
U
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supercool
U
بدرجه سرمای زیر نقطه انجماد رسیدن
to shoot to fame
<idiom>
U
ناگهانی به شهرت رسیدن
to get fame
U
شهرت یافتن
gain
U
بهبودی یافتن رسیدن
gained
U
بهبودی یافتن رسیدن
gains
U
بهبودی یافتن رسیدن
carry too far
U
بدرجه جدی رساندن
peered
U
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peer
U
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peering
U
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
alto-rilievo
U
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing
U
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model
U
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
hyperbolize
U
بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
thermonuclear
U
وابسته بدرجه حرارت هسته اتمی
chivalry
U
سلحشوری
errantry
U
سلحشوری
knighthood
U
مقام سلحشوری
knighthood
U
سمت سلحشوری
knighthoods
U
مقام سلحشوری
knighthoods
U
سمت سلحشوری
knight errantry
U
سلحشوری سیار
knight errantry
U
مقام سلحشوری
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
utilitarianism
U
بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
knighting
U
بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knighted
U
بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knight
U
بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knights
U
بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
bas relif
U
حجاری ونقوش برجسته برجسته
saliency
U
نکته برجسته موضوع برجسته
supereminent
U
برجسته فوق العاده برجسته
salience
U
نکته برجسته موضوع برجسته
embossment
U
نقوش برجسته برجسته کاری
to come in first
U
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
knight bachelor
U
پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
stereoscope
U
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
accolades
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to come to a he
U
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
stereograph
U
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse
U
برجسته نمایاحکاکی برجسته
calumnies
U
بد نامی
calumny
U
بد نامی
illustrious
U
نامی
depravement
U
بد نامی
ignominy
U
بد نامی
depravation
U
بد نامی
famous
U
معروف نامی
matronymic
U
مادر نامی
design size
U
اندازه نامی
rated fatigue limit
U
حد دوام نامی
allocated time
U
زمان نامی
rated value
U
مقدار نامی
nominal size
U
اندازه نامی
nominal diameter
U
قطر نامی
rated output
U
توان نامی
nominal length
U
طول نامی
nominal frequency
U
فرکانس نامی
patronymic
U
پدر نامی
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
anomia
U
زبان پریشی نامی
to be called
U
به نامی خوانده شدن
toponymic
U
وابسته به مکان نامی
rated pay load
U
بار مفید نامی
nominal bandwidth
U
پهنای باند نامی
motor rating
U
توان نامی موتور
frequency range
U
محدوده فرکانس نامی
frequency range
U
حیطه فرکانس نامی
impedance voltage
U
ولتاژاتصال کوتاه نامی
traducement
U
بدنام سازی بد نامی
maximum ratings
U
مقدار نامی حداکثر
maximum current rating
U
جریان نامی حداکثر
maximum load rating
U
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
hercules
U
پهلوان نامی اساطیریونان و روم
host
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
heraclidae
U
اولادهرکول پهلوان نامی یونان
i sold it to one abdullah
U
به عبدالله نامی انرا فروختم
hosting
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
cock a doodle doo
U
نامی که بچه بخروس میدهد
hosts
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
color anomia
U
زبان پریشی نامی رنگها
hosted
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
toponymy
U
ذکر اسامی نواحی مکان نامی
shaken
U
وابسته به شکسپیر شاعر نامی انگلیس
virgilian
U
به شیوه virgil شاعر نامی روم
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
the porch
U
رواق یا ایوان نامی اتن وشاگردانش بیشتربدانجامیرفتند
Glasgow School
U
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
symbolic i/o assignment
U
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
log in name
U
نامی که توسط ان سیستم کامپیوتر استفاده کننده را می شناسد
symbolically
U
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
symbolic
U
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
rontgen
U
نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
report
U
شهرت
reputations
U
شهرت
grapevines
U
شهرت
odours
U
شهرت
odour
U
شهرت
odors
U
شهرت
odor
U
شهرت
prestige
U
شهرت
reported
U
شهرت
reports
U
شهرت
fame
U
شهرت
stand
U
شهرت
renown
U
شهرت
illustrousness
U
شهرت
illustriousness
U
شهرت
popularity
U
شهرت
famousness
U
شهرت
names
U
شهرت
reputation
U
شهرت
names
U
شهرت ها
grapevine
U
شهرت
celebrities
U
شهرت
conspicuousness
U
شهرت
titles
U
شهرت ها
name
U
شهرت
title
U
شهرت
publicity
U
شهرت
hearsay
U
شهرت
name
U
شهرت
fameless
U
بی شهرت
notability
U
شهرت
unknowns
U
بی شهرت
emprise
U
شهرت
celebrity
U
شهرت
unknown
U
بی شهرت
koh i noor
U
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
attributing
U
شهرت افتخار
bad reputation
U
سوء شهرت
repute
U
شهرت داشتن
unpopularity
U
عدم شهرت
there is a rumour that
U
شهرت دارد که
standing
U
دوام شهرت
To become famous (renowned).
U
شهرت یا فتن
reputable
U
قابل شهرت
attributes
U
شهرت افتخار
names
U
نام و شهرت
oecumenicity
U
شهرت جهانی
estimate
U
قیمت شهرت
esteem
U
شهرت ارجمندشمردن
name
U
نام و شهرت
posthumous fame
U
شهرت پس از مرگ
estimating
U
قیمت شهرت
attribute
U
شهرت افتخار
estimates
U
قیمت شهرت
estimated
U
قیمت شهرت
there removred revolution
U
شورشی که شهرت دارد
to publish abroad
در همه جا شهرت دادن
To be world famous . To enjoy an international reputation.
U
شهرت جهانی داشتن
immortalised
U
شهرت جاویدان دادن به
notbility
U
شهرت قابل ملاحظگی
immortalises
U
شهرت جاویدان دادن به
rehabilitation
U
احیای شهرت یااعتبار
publish abroad
U
در همه جا شهرت دادن
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
immortalizing
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalized
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalize
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalizes
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalising
U
شهرت جاویدان دادن به
big five
U
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
establishing
U
شهرت یامقامی کسب کردن
establish
U
شهرت یامقامی کسب کردن
to damage somebody's good reputation
U
به شهرت کسی خسارت زدن
establishes
U
شهرت یامقامی کسب کردن
All is ephemeral , the fame and the famous .
U
شهرت ومشهور هردو درگذرند
immortalization
U
اعطای نام یا شهرت جاودانی
It is not much of a reputation (status symbol) for one.
U
اینهم برای آدم شهرت نشد
to build up areputation
U
شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
his standing with his colleagues
U
شهرت او
[مرد ]
میان همکاران خود
They are famed for their courage.
U
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
Italian stucco is world famous .
U
گچ برای ایتالیا شهرت جهانی دارد
vindication
U
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
He acquired kudos by appearing on television.
U
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
The town is famous for its hot springs .
U
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
data aggregate
U
مجموعهای ازاقلام داده درون یک رکورد که نامی به ان داده شده است وبه صورت کلی به ان رجوع می گردد
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
overriding
U
برجسته
illustrous
U
برجسته
dominant
U
برجسته
illustrious
U
برجسته
in relief
U
برجسته
masterwork
U
برجسته
kenspeckle
U
برجسته
stereometric
U
برجسته
laureate
U
برجسته
torose
U
برجسته
staring
U
برجسته
prosilient
U
برجسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com