English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
thurification U بخور سوزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pastille U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastil U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastile U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastilles U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
heart ache U سینه سوزی
helium burning U هلیوم سوزی
hydrogn burning U ئیدروژن سوزی
self ignition U خود سوزی
pre ignition U پیش سوزی
holocausts U همه سوزی
holocaust U همه سوزی
fire insurance U بیمه اتش سوزی
that is no bed of roses U اش دهن سوزی نیست
fire control U جلوگیری از اتش سوزی
holocaust U اتش سوزی همگانی
holocausts U اتش سوزی همگانی
conflagration U اتش سوزی بزرگ
conflagrations U اتش سوزی بزرگ
fire alarm telegraph U تلگراف اتش سوزی
that is no bed of roses U شیره گلو سوزی نیست
firetrap U ساختمان مستعد اتش سوزی
incendiary U سبب اتش سوزی ذوب کننده
fire escape U خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escapes U خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
there is a fire opposites U در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
fuming U بخور
fumed U بخور
fume U بخور
fumigation U بخور
fumes U بخور
petroleur U کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
administrable <adj.> U به درد بخور
adjuvant <adj.> U به درد بخور
handy [useful] <adj.> U به درد بخور
practicable <adj.> U به درد بخور
assistant <adj.> U به درد بخور
expedient <adj.> U به درد بخور
auxiliary <adj.> U به درد بخور
helping <adj.> U به درد بخور
applicatory <adj.> U به درد بخور
handy <adj.> U به درد بخور
helpful <adj.> U به درد بخور
serviceable <adj.> U به درد بخور
practical <adj.> U به درد بخور
proper <adj.> U به درد بخور
purpose-built <adj.> U به درد بخور
purposeful <adj.> U به درد بخور
purposive <adj.> U به درد بخور
functional <adj.> U به درد بخور
suitable <adj.> U به درد بخور
convenient <adj.> U به درد بخور
appropriate [for an occasion] <adj.> U به درد بخور
valuable <adj.> U به درد بخور
utilitarian [useful] <adj.> U به درد بخور
utile [archaic] [useful] <adj.> U به درد بخور
useful <adj.> U به درد بخور
beneficial <adj.> U به درد بخور
advantageous <adj.> U به درد بخور
incensed U بخور دادن به
incenses U بخور دادن به
incensing U بخور دادن به
vapour U بخور دادن
fumigator U بخور دهنده
thurible U بخور سوز
aerator U دستگاه بخور
incense U بخور دادن به
incensed U سوزاندن بخور خوشبو
incenses U سوزاندن بخور خوشبو
incensing U سوزاندن بخور خوشبو
incense U سوزاندن بخور خوشبو
bare subsistence U زندگی بخور و نمیر
Eat the damned thing! U زود باش زهرمارکن ( بخور) !
Swear to tell the truth . U قسم بخور که راست بگویی
incensation U عمل بخور دادن با تبخیر
live from hand to mouth <idiom> U پول بخور نمیر داشتن
To keep body and soul together. U زندگی بخور ونمیری داشتن
keep the wolf from the door <idiom> U نان بخور و نمیری گیر آوردن
chicken feed <idiom> U یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
fire fighting U عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
common wall U دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
Eat my shorts! [American E] <idiom> U گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Eat shit ! <idiom> U گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com