Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jeopardised
U
بخطر انداختن
jeopardises
U
بخطر انداختن
jeopardising
U
بخطر انداختن
jeopardize
U
بخطر انداختن
jeopardized
U
بخطر انداختن
jeopardizes
U
بخطر انداختن
jeopardizing
U
بخطر انداختن
hazard
U
بخطر انداختن
hazarded
U
بخطر انداختن
hazarding
U
بخطر انداختن
hazards
U
بخطر انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
risk
U
گشاد بازی بخطر انداختن
risked
U
گشاد بازی بخطر انداختن
risking
U
گشاد بازی بخطر انداختن
risks
U
گشاد بازی بخطر انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
Other Matches
predicament position
U
بخطر افتادن
to rush any one into danger
U
کسیرا بخطر کشانیدن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
emplace
U
جا انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
deleted
U
انداختن
deletes
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
hitching
U
انداختن
deleting
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
brush finish
U
خط انداختن
leave out
U
انداختن
hitches
U
انداختن
souse
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
ruts
U
خط انداختن
run home
U
جا انداختن
retroject
U
پس انداختن
hitch
U
انداختن
hitched
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
spill
U
انداختن
spilled
U
انداختن
spilling
U
انداختن
spills
U
انداختن
let fall
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
delete
U
انداختن
relegated
U
انداختن
fells
U
انداختن
felling
U
انداختن
felled
U
انداختن
fell
U
انداختن
hurls
U
انداختن
throws
U
انداختن
throwing
U
انداختن
relegates
U
انداختن
relegating
U
انداختن
hewn
U
انداختن
omitting
U
انداختن
omitted
U
انداختن
omits
U
انداختن
omit
U
انداختن
throw
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurl
U
انداختن
thrust
U
انداختن
sling
U
انداختن
relegate
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
bottoms
U
ته انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
slinging
U
انداختن
slings
U
انداختن
hews
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
flings
U
انداختن
flinging
U
انداختن
fling
U
انداختن
hew
U
انداختن
hewed
U
انداختن
hewing
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
to skips over
U
انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
string
U
زه انداختن به
to pick off
U
تک تک انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
launches
U
به اب انداختن
pilling
U
تل انداختن
launching
U
به اب انداختن
launch
U
به اب انداختن
blob
U
لک انداختن
to let fall
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
to leave out
U
انداختن
line
U
خط انداختن در
launched
U
به اب انداختن
to let drop
U
انداختن
lines
U
خط انداختن در
to defer
U
به تعویق انداختن
inveigle
U
بدام انداختن
inveigled
U
بدام انداختن
inveigles
U
بدام انداختن
inveigling
U
بدام انداختن
nauseate
U
از رغبت انداختن
nauseated
U
از رغبت انداختن
to postpone
U
به تعویق انداختن
to delay
U
به تعویق انداختن
dismounts
U
ازفرماندهی انداختن
interjecting
U
درمیان انداختن
demoralises
U
ازروحیه انداختن
demoralize
U
ازروحیه انداختن
demoralized
U
ازروحیه انداختن
to put off
U
به تعویق انداختن
demoralizes
U
ازروحیه انداختن
demoralizing
U
ازروحیه انداختن
dismount
U
ازفرماندهی انداختن
demoralising
U
ازروحیه انداختن
dismounting
U
ازفرماندهی انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
demoralised
U
ازروحیه انداختن
nauseates
U
از رغبت انداختن
excrete
U
بیرون انداختن
beggars
U
بگدایی انداختن
suspend
U
به تعویق انداختن
suspending
U
به تعویق انداختن
suspends
U
به تعویق انداختن
risk
U
به خطر انداختن
risk
U
به مخاطره انداختن
risked
U
به خطر انداختن
excreted
U
بیرون انداختن
excretes
U
بیرون انداختن
excreting
U
بیرون انداختن
driers
U
خشک انداختن
dries
U
خشک انداختن
dry
U
خشک انداختن
dryers
U
خشک انداختن
contort
U
از شکل انداختن
contorted
U
از شکل انداختن
contorting
U
از شکل انداختن
contorts
U
از شکل انداختن
to cut a joke
U
مزه انداختن
beggar
U
بگدایی انداختن
risked
U
به مخاطره انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
expel
U
بیرون انداختن
disfiguring
U
از شکل انداختن
disfigures
U
از شکل انداختن
disfigured
U
از شکل انداختن
disfigure
U
از شکل انداختن
miscast
U
بناحق انداختن
triggers
U
راه انداختن
expelled
U
بیرون انداختن
knock-ups
U
از کار انداختن
knock-up
U
از کار انداختن
knock up
U
از کار انداختن
expels
U
بیرون انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
triggered
U
راه انداختن
snares
U
بدام انداختن
snare
U
بدام انداختن
deforms
U
ازشکل انداختن
deforming
U
ازشکل انداختن
deform
U
ازشکل انداختن
endangers
U
به مخاطره انداختن
endangering
U
به مخاطره انداختن
endangered
U
به مخاطره انداختن
allure
U
بطمع انداختن
trigger
U
راه انداختن
depresses
U
ازارزش انداختن
depress
U
ازارزش انداختن
defers
U
عقب انداختن
deferring
U
عقب انداختن
defer
U
عقب انداختن
endanger
U
به مخاطره انداختن
emasculated
U
از مردی انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
embroiling
U
به نزاع انداختن
embroiled
U
به نزاع انداختن
embroil
U
به نزاع انداختن
ensnaring
U
بدام انداختن
ensnares
U
بدام انداختن
ensnared
U
بدام انداختن
ensnare
U
بدام انداختن
entraps
U
تله انداختن
embroils
U
به نزاع انداختن
sire
U
نیا پس انداختن
interject
U
درمیان انداختن
hinders
U
بتاخیر انداختن
hindering
U
بتاخیر انداختن
hindered
U
بتاخیر انداختن
hinder
U
بتاخیر انداختن
siring
U
نیا پس انداختن
sires
U
نیا پس انداختن
sired
U
نیا پس انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com