English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
instead of the other way around U بجای برعکس این
instead of vice versa U بجای برعکس این
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
per contra U برعکس
contrariwise U برعکس
on the contrary U برعکس
to the contrary U برعکس ان
vice versa U برعکس
vice versa <adv.> U برعکس
quote U کامای برعکس
unfavorable U برعکس زشت
quotes U کامای برعکس
come full circle <idiom> U کاملا برعکس
unlike U غیر برعکس
inverse U برعکس مقابل
quoted U کامای برعکس
overhand U رویهم برعکس
combination grasp U گرفتن معمولی و برعکس
quote U دوتای کامای برعکس
quoted U دوتای کامای برعکس
moom dollyo bandea dollyo chagi U ضربه پا برعکس دورانی
backwaters U برعکس پارو زدن
quotes U دوتای کامای برعکس
backwater U برعکس پارو زدن
On the contrary , he is very honest. U برعکس خیلی هم درستکار است
quote U علامت نقل قول یا کامای برعکس
quotes U علامت نقل قول یا کامای برعکس
quoted U علامت نقل قول یا کامای برعکس
gender changer U وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
sex changer U وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
inverter U وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
D type connector U اتصالی که شبیه حرف D است . که مانع از نصب برعکس میشود
polarized U اتصال لبه که یک سوراخ یا کلید دارد که مانع از نصب آن به صورت برعکس میشود
not stage U مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
quotation marks U کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
lieu U بجای
in payment of U بجای
in lieu of U بجای
in his stead U بجای او
vice U بجای
Instead of you U بجای تو
in exchange for U بجای
vice- U بجای
vices U بجای
per pro U بجای
in the room of U بجای
instead of U بجای
in return for U بجای
vises U بجای
quid pro quos U بجای عوض
quid pro quo U بجای عوض
in somebody's place U بجای کسی
he succeeded his father U بجای پدرنشست
to pass for U قلمدادشدن بجای
stead U بجای بعوض
elsewhere U بجای دیگر
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
instead U بجای اینکه
for U بجای از طرف
in place of U بجای درعوض
instead of celebrating U بجای جشن
were i in his skin U اگر بجای او بودم
take your mirks U فرمان بجای خود
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
impersonify U بجای شخص گرفتن
O.K. U اصط لاحی که بجای
instead of the reverse U بجای وارونه این
back to your seats U برگردید بجای خود
on your marks U فرمان بجای خود
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
phraseography U نشان گذاری بجای عبارت
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
Ferdowsi left a good name behind. U نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
conscription of weath U گرفتن پول و مال بجای سرباز
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
enallage U بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
ants U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
put the ball on the floor U به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
to make one's mark U مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
ant U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ventriloquist U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
ventriloquistic U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
persepolis U شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
succedaneum U دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
scratch pad U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
rickshaws U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ricksha U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
order arms U فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
ack U علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
reversion U برعکس کردن وارونه کردن
interface U مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interfaces U مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
the piping time U زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hydroplane U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
lighted U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplanes U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
lightest U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
wampun U خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
hydroplaned U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
light U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
interior label U بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
anti U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
anth U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
kinnikinnic U برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
hydroplaning U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
netball U بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
jelutong U ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
wampumpeag U صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampum U صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
kauri U کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
hi U فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
partial carry U فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers U یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer U یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
plot U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
low resolution graphics U توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plots U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plotted U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
post card U کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
clackvalve U دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
goofy foot U موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
changelings U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changeling U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
conceptual tool U وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
goldbrick U جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
squidding U استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
virtual U تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
euphemize U استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
graphics U شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
Soumak U بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
ringing the changes U ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
ego loss programming U تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
well-behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
wireless network U شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند
penned U نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens U نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pen U نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning U نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com