Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to frequent a place
U
بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
times without number
U
بطور مکرر
lomomote
U
از جایی بجایی حرکت کردن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
repeats
U
مکرر کردن تکرار شدن
repeat
U
مکرر کردن تکرار شدن
avianize
U
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resort
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
miscarry
U
بجایی نرسیدن
to reach a place
U
بجایی رسیدن
miscarrying
U
بجایی نرسیدن
miscarries
U
بجایی نرسیدن
Our efforts (endeavours) came to nothing (nil)
U
تلاشهای ما بجایی نرسید
cheating does not prosper
U
دغلی بجایی نمیرسد
nothing venture nothing have
U
ادم کم دل بجایی نمیرسد
To attain a high position in life.
U
درزندگی بجایی رسیدن
The project fell through ( got nowhere).
U
این طرح بجایی نرسید
to join the majority
U
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
an intrusive person
U
کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
repetitious
U
مکرر
eternities
U
مکرر
eternity
U
مکرر
repeated
U
مکرر
bis
U
مکرر
manyfold
U
مکرر
eternal
U
مکرر
repetitive
U
مکرر
continual
U
مکرر
frequent visiting
U
دیدنی مکرر
rebroadcast
U
برنامه مکرر
rebuy
U
خرید مکرر
resorts
U
ملاقات مکرر
multiple ionization
U
یونش مکرر
recurrenge
U
وقوع مکرر
crepitation
U
انفجار مکرر
compulsiveness
U
مکرر کاری
old hat
U
آشنا و مکرر
resorted
U
ملاقات مکرر
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
tautologize
U
مکرر گویی
repeating fraction
U
کسر مکرر
unfrequented
U
غیر مکرر
resort
U
ملاقات مکرر
repeating field
U
فیلد مکرر
repeating decimal
U
اعشاری مکرر
catalexia
U
مکرر خوانی
haunts
U
خطور مراجعه مکرر
repeating label
U
برچسب یا مطلب مکرر
theatergoer
U
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
haunt
U
خطور مراجعه مکرر
recurring decimal
U
اعشاری مکرر
[ریاضی]
commuter
U
رفت و آمد کنندهی مکرر
age
U
شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages
U
شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuters
U
رفت و آمد کنندهی مکرر
pattern
U
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
wear down
<idiom>
U
زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
That's old hat!
<idiom>
U
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
patterns
U
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shadow page
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotters
U
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotter
U
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
asseverate
U
بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
scarpbook
U
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
formats
U
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
format
U
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
summarizes
U
بطور مختصربیان کردن
summarised
U
بطور مختصربیان کردن
summarize
U
بطور مختصربیان کردن
summarising
U
بطور مختصربیان کردن
summarizing
U
بطور مختصربیان کردن
summarises
U
بطور مختصربیان کردن
summarized
U
بطور مختصربیان کردن
prettify
U
بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty
U
بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettier
U
بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettiest
U
بطور دلپذیر قشنگ کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
spiritualize
U
بطور معنوی تفسیر کردن
neutralised
U
بطور شیمیایی خنثی کردن
still hunt
U
بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
to sharply rebuff somebody
U
بطور خشن کسی را رد کردن
ripple
U
بطور موجی حرکت کردن
neutralize
U
بطور شیمیایی خنثی کردن
maladminister
U
بطور سوء اداره کردن
rippling
U
بطور موجی حرکت کردن
neutralizes
U
بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralises
U
بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralising
U
بطور شیمیایی خنثی کردن
ripples
U
بطور موجی حرکت کردن
neutralizing
U
بطور شیمیایی خنثی کردن
rippled
U
بطور موجی حرکت کردن
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
overstriking
U
توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
to put to the issue
U
بطور متنازع فیه مطرح کردن
affirming
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
wholesale
U
بطور یکجا عمده فروشی کردن
to spotlessly perform something
U
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
to frown at somebody disapprovingly
U
به کسی بطور ناخشنود اخم کردن
souse
U
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
affirms
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillating
U
بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillates
U
بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillated
U
بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirmed
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillate
U
بطور لذت بخشی تحریک کردن
ham
U
بطور اغراق امیزی عمل کردن
maunder
U
بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
misfile
U
بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
to work flawlessly
U
بطور بی عیب و نقص کار کردن
[دستگاهی]
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
cycles
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
aspirating
U
حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirates
U
حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirate
U
حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
gall
U
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
U
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
procedure
U
بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
automates
U
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate
U
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated
U
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating
U
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
transect
U
بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
transtively
U
بطور
meanly
U
بطور بد
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
atilt
U
بطور کج
loosely
U
بطور شل یا ول
lastingly
U
بطور پا بر جا
flabbily
U
بطور شل و ول
streakily
U
بطور خط خط
wetly
U
بطور تر
inclusively
U
بطور جامع
in principle
U
بطور کلی
unlawfully
U
بطور نامشروع
in miniature
U
بطور کوچک
inconclusively
U
بطور غیرقطعی
in miniature
U
بطور فریف
incommunicatively
U
بطور کم امیزش
incommunicably
U
بطور نگفتنی
inclusively
U
بطور متضمن
in petto
U
بطور خصوصی
inexactly
U
بطور نادرست
incommodiously
U
بطور ناراحت
indissolubly
U
بطور غیرقابل حل
indissolubly
U
بطور پایدار
ineligibly
U
بطور ناشایسته
inefficaciously
U
بطور بی فایده
nervously
U
بطور عصبانی
industriously
U
بطور ساعی
impracticably
U
بطور غیرعملی
loosely
U
بطور بی ربط
tacitly
U
بطور ضمنی
locally
U
بطور موضعی
incompatibly
U
بطور ناسازگار
decisively
U
بطور قطعی
incomprehensibly
U
بطور نامفهوم
dearly
U
بطور عزیز
in confidence
U
بطور محرمانه
inductively
U
بطور قیاس
highly
U
بطور عالی
informally
U
بطور غیررسمی
decidedly
U
بطور مصمم
decidedly
U
بطور قطعی
incorporeally
U
بطور غیرمحسوس
absurdly
U
بطور محال
indecently
U
بطور ناشایسته
indefeasibly
U
بطور پابرجا
incisively
U
بطور برنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com