English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
squares U مجذور
square U مجذور
squaring U مجذور
quadrate U مجذور
squared U مجذور
per second per second U مجذور ثانیه
root mean square velocity U جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error U جذر میانگین مجذور خطا
gal U واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals U واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
as much as possible U تا بتوان
sthene U واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
micron U 01 بتوان 6- متر
exponentiation U بتوان رساندن
as far as possible U تا انجا که بتوان
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
take off U بردن کم کردن
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
infer U استنباط کردن پی بردن به
infers U استنباط کردن پی بردن به
inferred U استنباط کردن پی بردن به
inferring U استنباط کردن پی بردن به
conducted U هدایت کردن بردن
takes U لمس کردن بردن
take U لمس کردن بردن
conducts U هدایت کردن بردن
conduct U هدایت کردن بردن
conducting U هدایت کردن بردن
to push out U پیش بردن جلو بردن
imbibes U تحلیل بردن فرو بردن
imbibe U تحلیل بردن فرو بردن
imbibed U تحلیل بردن فرو بردن
imbibing U تحلیل بردن فرو بردن
swooping U چپاول کردن از بین بردن
encourages U تقویت کردن پیش بردن
swoops U چپاول کردن از بین بردن
make for U کمک کردن پیش بردن
encourage U تقویت کردن پیش بردن
swooped U چپاول کردن از بین بردن
liquidated U از بین بردن مایع کردن
reveled U عیاشی کردن لذت بردن
encouraged U تقویت کردن پیش بردن
liquidates U از بین بردن مایع کردن
liquidate U از بین بردن مایع کردن
encouage U پیش بردن دلگرم کردن
to show one to the door U کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
profited U سود بردن منفعت کردن
swoop U چپاول کردن از بین بردن
profit U سود بردن منفعت کردن
liquidating U از بین بردن مایع کردن
revels U عیاشی کردن لذت بردن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
revelling U عیاشی کردن لذت بردن
reveling U عیاشی کردن لذت بردن
pt down U منسوخ کردن از بین بردن
extirpate U ریشه کن کردن ازبین بردن
elate U بالا بردن محفوظ کردن
forays U تهاجم کردن بیغما بردن
foray U تهاجم کردن بیغما بردن
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
profits U سود بردن منفعت کردن
revelled U عیاشی کردن لذت بردن
to wash offŠout or away U باشستش بردن یاپاک کردن
abolishing U ازمیان بردن منسوخ کردن
revel U عیاشی کردن لذت بردن
abolishes U ازمیان بردن منسوخ کردن
masochism U لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
shove U با زور پیش بردن پرتاب کردن
unlearns U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
transpose U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shoving U با زور پیش بردن پرتاب کردن
unlearnt U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
shoved U با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves U با زور پیش بردن پرتاب کردن
kill U تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerged U دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposing U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
palaver U از راه بدر بردن چاخان کردن
submerge U دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposes U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
kills U تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerges U دراب فرو بردن زیر اب کردن
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
submerging U دراب فرو بردن زیر اب کردن
unlearn U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
priori U باب پی کردن بردن از علت به معلول
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debase U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
demoratize U بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to sit up and beg U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg [of a dog holding up front paws] U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to give one a lift U کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
lifts U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring U پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit U یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
plundering U غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder U غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders U غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralising U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages U بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralises U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriage U بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
plucks U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
steals U به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal U به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device U ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
realises U پی بردن
realised U پی بردن
abstracting U بردن
carried U بردن
carry U بردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com