English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
defer U بتعویق انداختن تاخیرکردن
deferring U بتعویق انداختن تاخیرکردن
defers U بتعویق انداختن تاخیرکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reprieved U مجازات کسی را بتعویق انداختن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
reprieving U مجازات کسی را بتعویق انداختن
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
reprieves U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve U مجازات کسی را بتعویق انداختن
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
adjourns U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourn U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourning U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourned U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
loiters U تاخیرکردن
loitered U تاخیرکردن
loitering U تاخیرکردن
hold up <idiom> U تاخیرکردن
loiter U تاخیرکردن
delays U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
dilly dally U دوبشک بودن تاخیرکردن
blench U تاخیرکردن رنگ خود را باختن
blenched U تاخیرکردن رنگ خود را باختن
blenches U تاخیرکردن رنگ خود را باختن
blenching U تاخیرکردن رنگ خود را باختن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
postpone U بتعویق افتادن
postponing U بتعویق افتادن
postpones U بتعویق افتادن
postponed U بتعویق افتادن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
relegate U انداختن
relegated U انداختن
relegates U انداختن
throws U انداختن
ruts U خط انداختن
rut U خط انداختن
floriate U گل انداختن در
relegating U انداختن
thrusting U انداختن
thrust U انداختن
to skips over U انداختن
thrusts U انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
jaculate U انداختن
flings U انداختن
to put back U پس انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
felled U انداختن
flinging U انداختن
fling U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
spilled or spilt U انداختن
souse U انداختن
run home U جا انداختن
retroject U پس انداختن
overthrowing U بر انداختن
felling U انداختن
spill U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
omitting U انداختن
blob U لک انداختن
hitching U انداختن
hitches U انداختن
hitched U انداختن
hitch U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
fells U انداختن
let fall U انداختن
to play a searchlight U انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
lash vt U انداختن
spills U انداختن
slings U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
line U خط انداختن در
lines U خط انداختن در
deracination U بر انداختن
to draw lots U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
launching U به اب انداختن
hewn U انداختن
emplace U جا انداختن
benite U به شب انداختن
stagger U از پا انداختن
string U زه انداختن به
prostrate U از پا انداختن
launch U به اب انداختن
launched U به اب انداختن
deleting U انداختن
brush finish U خط انداختن
launches U به اب انداختن
deletes U انداختن
to leave out U انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
omits U انداختن
overthrown U بر انداختن
hew U انداختن
bottom U ته انداختن
blobs U لک انداختن
omitted U انداختن
bottoms U ته انداختن
overthrow U بر انداختن
hews U انداختن
to let drop U انداختن
omit U انداختن
pilling U تل انداختن
to hew down U انداختن
overthrew U بر انداختن
to let fall U انداختن
to crack a joke U مزه انداختن
emasculates U از مردی انداختن
entraps U تله انداختن
inaugurates U براه انداختن
to have one's p taken U عکس انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
throw away U دور انداختن
disabling U از کار انداختن
imperiled U در مخاطره انداختن
expels U بیرون انداختن
deactivate U از اثر انداختن
throw out U بیرون انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock-ups U از کار انداختن
emasculate U از مردی انداختن
imperil U در مخاطره انداختن
knock up U از کار انداختن
pickle U ترشی انداختن
deactivated U از اثر انداختن
deactivates U از اثر انداختن
deactivating U از اثر انداختن
entrap U بدام انداختن
entrap U تله انداختن
disable U از کار انداختن
entrapped U تله انداختن
Put the cat among the pigeon U ولوله راه انداختن
entrapping U بدام انداختن
to help forward U جلو انداختن
entrapping U تله انداختن
to a. the ball U اماده انداختن
to apply a leech U زالو انداختن
pickles U ترشی انداختن
trap U بدام انداختن
trap U درتله انداختن
entrapped U بدام انداختن
disables U از کار انداختن
trap U در تله انداختن
inaugurate U براه انداختن
inaugurated U براه انداختن
inaugurating U براه انداختن
to break a jest U مزه انداختن
to bottom a chair U ته انداختن بصندلی
entraps U بدام انداختن
imperiling U در مخاطره انداختن
allure U بطمع انداختن
trigger U راه انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
to cut the painter U جدایی انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
triggered U راه انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
to drive into a corner U درتنگنا انداختن
miscast U بناحق انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
depresses U ازارزش انداختن
to bring any one to his knees U کسیرابلابه انداختن
snares U بدام انداختن
to break down U ازپا انداختن
snare U بدام انداختن
deforms U ازشکل انداختن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com