Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cushion
U
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushioned
U
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushioning
U
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushions
U
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dress
U
مزین کردن
grnish
U
مزین کردن
dresses
U
مزین کردن
impearl
U
بامروارید مزین کردن
draping
U
باپارچه مزین کردن
draped
U
باپارچه مزین کردن
drapes
U
باپارچه مزین کردن
drape
U
باپارچه مزین کردن
spangles
U
درخشش باپولک مزین کردن
emboss
U
مزین کردن پرجلوه ساختن
spangle
U
درخشش باپولک مزین کردن
to dress a salad with mayonnaise
U
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
cushions
U
کوسن
cushioned
U
کوسن
cushion
U
کوسن
cushioning
U
کوسن
furnish
U
مزین کردن تهیه کردن
furnishes
U
مزین کردن تهیه کردن
furnishing
U
مزین کردن تهیه کردن
besets
U
مزین کردن حمله کردن بر
beset
U
مزین کردن حمله کردن بر
cushioning
U
بالش کوسن
cushions
U
بالش کوسن
cushioned
U
بالش کوسن
squab
U
تپلی کوسن
cushion
U
بالش کوسن
clad
U
مزین
ornamented
U
مزین
figurate
U
مزین
adorned
U
مزین
illustrates
U
مزین شدن
peacocks
U
مزین به پرطاووس
peacock
U
مزین به پرطاووس
ouch
U
مزین ساختن
bedight
U
مزین ساختن
illustrating
U
مزین شدن
illustrate
U
مزین شدن
star spangled
U
مزین به ستاره
primp
U
مزین ساختن
lilied
U
مزین به سوسن
ornate
U
مزین مصنوع
cartouche
U
لوح نوشته مزین
tapestried
U
مزین به پارچه مبلی
carbuncled
U
مزین به یاقوت قرمز
mense
U
نزاکت داشتن مزین ساختن
column caelata
U
[ستون با تیرهای مزین شده]
bridal door
U
[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
gin-palace
U
[خانه عمومی مزین شده در انگلستان]
gopura
U
[دروازه بلند و مزین مقبره های هندی]
brooches
U
گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
brooch
U
گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com