Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
they are sworn frends
U
با هم پیمان دوستی بسته اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brucsels treaty organization
U
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat
U
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
packet
U
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
U
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
contract
U
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
child window
U
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
friendships
U
دوستی
fellowship
U
دوستی
philogyny
U
زن دوستی
fellowships
U
دوستی
uxoriousness
U
زن دوستی
friendship
U
دوستی
peace
U
دوستی
togetherness
U
دوستی
brotherliness
U
دوستی
sodality
U
دوستی
multicast packet
U
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
philoprogenitiveness
U
بچه دوستی
self love
U
خود دوستی
excessive love
U
دوستی زیاد
motherly love
U
دوستی مادرانه
altruism
U
نوع دوستی
ophilia
U
مار دوستی
paternal love
U
دوستی پدرانه
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
fraternal love
U
دوستی برادری
fraternization
U
دوستی کردن
negrophilism
U
دوستی بازنگیان
negrophilism
U
سیاه دوستی
professed love
U
دوستی زبانی
humanitarianism
U
بشر دوستی
protestation of frienship
U
ادعای دوستی
taphophilia
U
گور دوستی
the utmost love
U
منتهای دوستی
lastering friendship
U
دوستی پا بر جا یا ثابت
algophilia
U
درد دوستی
wanderlust
U
اوارگی دوستی
brotherly
U
ازروی دوستی
philanthropy
U
بشر دوستی
ties of friendship
U
قیودیاعلاقه دوستی
ritualism
U
تشریفات دوستی
love feast
U
عید دوستی
fawns
U
افهار دوستی کردن
electrophilic addition
U
افزایش الکترون دوستی
fawned
U
افهار دوستی کردن
algolagnia
U
درد دوستی جنسی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
U
معنی دوستی را هم فهمیدیم
bibliomania
U
جنون کتاب دوستی
electrophilic attack
U
حمله الکترون دوستی
cozy up to (someone)
<idiom>
U
باکسی دوستی برقرارکردن
fawn
U
افهار دوستی کردن
The bonds of friendship (affection).
U
رشته دوستی والفت
ties of friendship
U
انچه دوستی اقتضامیکند
breach of friendship
U
بهم زدن دوستی
to make friends with anyone
U
با کسی اشنایی یا دوستی
humanitarianism
U
مسلک بشر دوستی
patriotically
U
از روی میهن دوستی
sportsmanship
U
ورزش دوستی مردانگی
endearing
U
از روی دوستی و محبت
gregariously
U
از روی جمعیت دوستی
humanitarianism
U
فلسفه همنوع دوستی
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
kiss of death
U
دوستی خاله خرسه
philosophically
U
ازراه حکمت دوستی
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
nucleophilic aromatic substitution
U
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
i reckon
U
اطمینان به دوستی کسی داشتن
He came under the guise of friend ship .
U
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
humanism
U
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
theocentricity
U
توجه بخدا خدا دوستی
electrophilic aromatic substitution
U
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
theocentrism
U
توجه بخدا خدا دوستی
i reckon
U
روی دوستی کسی حساب کردن
to interrupt a friendship
U
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
haunts
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunt
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust
U
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
(not) have anything to do with someone
<idiom>
U
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
slated items
U
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
Please accept this gift as a mark of my friendship.
U
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass
<idiom>
U
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
curry favor
<idiom>
U
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
lague
U
پیمان
promises
U
پیمان
promise
U
پیمان
compact
U
پیمان
league
U
پیمان
avow
U
پیمان
troth
U
پیمان
compacts
U
پیمان
compacting
U
پیمان
vow
U
پیمان
vowed
U
پیمان
compacted
U
پیمان
obstriction
U
پیمان
vowing
U
پیمان
vows
U
پیمان
allied
U
هم پیمان
avows
U
پیمان
avowing
U
پیمان
testaments
U
پیمان
agreements
U
پیمان
agreement
U
پیمان
compaction
U
پیمان
convenant
U
پیمان
deed of covenant
U
پیمان
testament
U
پیمان
allegiant
U
هم پیمان
treaty
U
پیمان
treaties
U
پیمان
hand
U
پیمان
handing
U
پیمان
pacts
U
پیمان
federate
U
هم پیمان
act
U
پیمان
in league
U
هم پیمان
confederates
U
هم پیمان
confederate
U
هم پیمان
contract
U
پیمان
leagues
U
پیمان
federates
U
هم پیمان
federating
U
هم پیمان
federated
U
هم پیمان
acted
U
پیمان
ally
U
هم پیمان
oaths
U
پیمان
pact
U
پیمان
covenants
U
پیمان
oath
U
پیمان
covenant
U
پیمان
allying
U
هم پیمان
conspiring
U
هم پیمان شدن
abjuration
U
پیمان شکنی
offensive alliance
U
پیمان تهاجمی
handfast
U
پیمان عروسی
abjurer or abjuror
U
پیمان شکن
affiance
U
پیمان ازدواج
conspires
U
هم پیمان شدن
purchase notice agreements
U
پیمان خرید
reneger
U
پیمان شکن
renewal of the convention
U
تجدید پیمان
dunkrik treaty
U
پیمان دونکرک
conspired
U
هم پیمان شدن
peace pact
U
پیمان صلح
faiths
U
دین پیمان
perfidiousness
U
پیمان شکنی
nonaligned
U
ناهم پیمان
perfidy
U
پیمان شکنی
perfidious
U
پیمان شکن
allied
U
کشورهای هم پیمان
locarno treaty
U
پیمان لوکارنو
faith
U
دین پیمان
concord
U
یکجوری پیمان
perjured
U
پیمان شکن
conspire
U
هم پیمان شدن
tripartite pact
U
پیمان سه جانبه
warlock
U
پیمان شکن
warsaw treaty
U
پیمان ورشو
written contract
U
پیمان نامه
to give ones faith
U
پیمان دادن
accord
U
مصالحه پیمان
accorded
U
مصالحه پیمان
contract
U
: پیمان بستن
treason
U
پیمان شکنی
contractor
U
پیمان کار
compacts
U
پیمان معاهده
compacting
U
پیمان معاهده
compacted
U
پیمان معاهده
compact
U
پیمان معاهده
violaor
U
پیمان شکن
contract
U
کنترات پیمان .
accords
U
مصالحه پیمان
violation
U
پیمان شکنی
covenant
U
پیمان بستن
contractors
U
پیمان کار
to pawn one's word
U
پیمان بستن
covenants
U
پیمان بستن
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
conventions
U
پیمان نامه انجمن
to forswear oneself
U
پیمان شکنی کردن
treaties
U
قرارداد پیمان نظامی
pact
U
معاهده پیمان بستن
pacts
U
معاهده پیمان بستن
Old Testament
U
پیمان یا وصیت قدیم
convention
U
پیمان نامه انجمن
confederacies
U
ایالات هم پیمان هم پیمانی
confederacy
U
ایالات هم پیمان هم پیمانی
contracting officer
U
افسر متصدی پیمان
contractor plant
U
کارخانه پیمان کار
Bilateral contract.
U
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
locarno treaty
U
پیمان منعقدبین المان
forswore
U
پیمان شکنی کرد
alliance
U
پیمان بین دول
treaty
U
قرارداد پیمان نظامی
pacific security pact
U
پیمان امنیت پاسفیک
pact of non aggression
U
پیمان عدم تجاوز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com