Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
with all the trimmings
U
با همه و هر چیزی که باهاش می آید
with all the fixings
[American E]
U
با همه و هر چیزی که باهاش می آید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
a wedding with all the trimmings
[fixings]
U
یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
Other Matches
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
I'm fine with it.
<idiom>
U
من باهاش مشکلی ندارم.
with all the frills
U
با همه تزئینات که باهاش می آید
I don't know what to do with that.
U
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
U
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
stuck on
<idiom>
U
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to poke a hole in any thing
U
چیزی را
something
U
یک چیزی
light purse
U
بی چیزی
something
U
چیزی
aught
U
چیزی
anything
U
چیزی
indigence
U
بی چیزی
destitution
U
بی چیزی
not that i know of
U
چیزی که من بدانم نه
To discover (realize, assess) something.
U
به چیزی پی بردن
make do with something
U
با چیزی تا کردن
unstring
U
نخ چیزی را کشیدن
waterish
U
هر چیزی شبیه اب
trailed
U
خط ی در امتداد چیزی
to reason out something
U
چیزی را حل کردن
trailing
U
خط ی در امتداد چیزی
trails
U
خط ی در امتداد چیزی
dehydrate
U
اب چیزی را گرفتن
bonks
U
خوردن سر به چیزی
wriggler
U
چیزی که می لولد
nothing was left over
U
چیزی زیادنیامد
make something do
U
با چیزی تا کردن
to do something wrong
U
در چیزی دو به هم زدن
bonking
U
خوردن سر به چیزی
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
spiel
U
از چیزی دم زدن
lion's share
U
همهی چیزی
dehumidify
U
نم چیزی را گرفتن
to get
[be]
up to mischief
U
در چیزی دو به هم زدن
bonked
U
خوردن سر به چیزی
fills
U
پر کردن چیزی
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
mindful of anything
U
ملتفت چیزی
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
consign
U
سپردن چیزی به
To go after something.
U
پی چیزی رفتن
consigned
U
سپردن چیزی به
to be up to something
U
در چیزی دو به هم زدن
consigning
U
سپردن چیزی به
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
consigns
U
سپردن چیزی به
bonk
U
خوردن سر به چیزی
fill
U
پر کردن چیزی
to equip something
U
چیزی را آراستن
it is immaterial
U
چیزی نیست
I owe you one.
[colloquial]
U
من یه چیزی به تو بدهکارم.
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
pull up with
U
به چیزی رسیدن
get wind of something
U
از چیزی بوبردن
to grieve over anything
U
برای چیزی
to have a sniff of something
U
بو کشیدن چیزی
to sniff something
U
بو کشیدن چیزی
pull up to
U
به چیزی رسیدن
to bring something
U
آوردن چیزی
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
involution
U
عود چیزی
inside of
U
بطن هر چیزی
i said nothing to him
U
چیزی به او نگفتم
hunger for
U
اشتیاق به چیزی
hunger for
U
ارزوی چیزی
hold by
U
به چیزی چسبیدن
the search of
U
جستجوی چیزی
positioned
U
محل چیزی
the thing is
U
چیزی که هست
position
U
محل چیزی
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
hard surface
U
سطح چیزی
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
longhair
U
علاقمند به چیزی
change
[in something]
[from something]
U
تغییر
[در یا از چیزی]
to work out something
U
چیزی را حل کردن
to refresh oneself
U
چیزی خوردن
to search for anything
U
پی چیزی گشتن
no object
U
چیزی نیست
no matter
U
چیزی نیست
dont mention it
U
چیزی نیست
to equip something
U
چیزی را مجهزکردن
long haired
U
علاقمند به چیزی
exordium
U
اول هر چیزی
mindful of anything
U
باخبر از چیزی
to look for anything
U
چیزی گشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com