English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
wirility U مردی رجولیت قوه مردی
minute book U دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
he takes a his father U به پدرش می رود
he takes a his father U به پدرش ماننداست
he succeeded his father U جانشین پدرش شد
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
How old is his father . U پدرش چه سنی است؟
He's a carbon copy of his father. U کپی پدرش است.
He's the spitting image of his father. U درست مثل پدرش است.
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. U جلوی پدرش سیگار نمی کشد
masculinity U مردی
virility U مردی
manhood U مردی
man U مردی
mans U مردی
emasculated U از مردی انداختن
desex U از مردی افتادن
desexualize U از مردی افتادن
unman U از مردی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
unmanning U از مردی انداختن
unmans U از مردی انداختن
emasculate U از مردی انداختن
An old man. U پیر مردی.
virile strength U قوت مردی
membrum U الت مردی
masculinity U حالت مردی
pudendal virile U اکت مردی
penis U الت مردی
penises U الت مردی
penes U الت مردی
pintle U الت مردی
antigone U دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
virility U قوه مردی نیرومندی
the man to whom you spoke U مردی که باوسخن گفتید
emasculative U برنده نیروی مردی
phallism U پرستش الت مردی
emasculatory U برنده نیروی مردی
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
enslaver U زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
raftsman U مردی که الوار را بهم می چسباند
coiffure U مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures U مردی که سلمانی زنانه باشد
man millner U مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol U مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
he is a man of queer habits U مردی است دارای عادتهای غریب
grass widower U مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
barmen U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barman U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
conservation U داشت
article had two notes U داشت
factum U یاد داشت
note book U دفتریاد داشت
he adored that woman U ان زن رابسیاردوست می داشت
when will women have the vote? U خواهند داشت
durst U زهره داشت
he loved her dear U اوبسیاردوست داشت
without letted U باز داشت
apanage U اختصاص داشت
expectation U چشم داشت
expectantly U با چشم داشت
talented U درون داشت
talents U درون داشت
dwelt U منزل داشت
expectations U چشم داشت
talent U درون داشت
i will note it down U یاد داشت میکنم
writing pad U دسته یاد داشت
to minute down U یاد داشت کردن
it had a europeanlook U نمود اروپایی داشت
ephebe U شهری که از 81 تا 02 سال داشت
the dog wasled U سگ بند در گردن داشت
to take notes of U یاد داشت برداشتن از
to make a minute of U یاد داشت کردن
to make a note of U یاد داشت کردن
to take down U یاد داشت کردن
he kept me waiting U مرامنتظریامعطل نگاه داشت
marrige of convenience U پیوند با چشم داشت
to set down U یاد داشت کردن
he complained with reason U داشت که گله میکرد
outlook U منظره چشم داشت
annotator U یاد داشت کننده
block note paper U دسته کاغذیاد داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance . U سرووضع مرتبی داشت
disposure U نمایش عرضه داشت
He was looking for you. U داشت دنبالت می گشت
prospectiveness U چشم داشت به اینده
he sold the good ones U هرچه خوب داشت فروخت
fusilier U سربازی که تفنگ چخماقی داشت
All his belongings were stolen . U هرچه داشت بردند (دزدیدند)
he was in purpose to do it U در نظر داشت که ان کار رابکند
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
it weighed kilogrammes U بود سه کیلوگرم وزن داشت
prospect of success U چشم داشت یا امید کامیابی
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
fusileer U سربازی که تفنگ چخماقی داشت
that point was of p interest U ان نکته جالبیست ویژهای داشت
durst U جرات داشت جسارت کرد
no song no supper U تانخوانی شام نخواهیم داشت
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
He was running like a madman. U عین دیوانه ها داشت می دوید
The girl was penciling her eyebrows . U دخترک داشت ابروهایش را می کشید
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
marriage U ازدواج
hymens U ازدواج
hymen U ازدواج
marriageable age U ازدواج
matrimony U ازدواج
marriages U ازدواج
spousal U ازدواج
to preach from notes U از روی یاد داشت وضع کردن
on old woman past sixty U پیرزنی بیش از شصت سال داشت
u.sings[ and+] U با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
pistole U سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
quinquereme U یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
The bus stopped for fuel [ to get gas] . U اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
og U الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
He wanted to incite the people. U قصد داشت مردم راتحریک کند
He tried to conceal the facts. U سعی داشت حقیقت را پنهان کند
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
notate U یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
life is not worth an hour's p U ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
registration of marriage U ثبت ازدواج
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
wedder U ازدواج کننده
temporary marriage U ازدواج موقت
wive U ازدواج کردن
civil marriage U ازدواج محضری
wedded U ازدواج کرده
to take to wife U ازدواج کردن با
wedded U وابسته به ازدواج
civil marriages U ازدواج محضری
termination of marriage U فسخ ازدواج
post nuptial U بعد از ازدواج
marries U ازدواج کردن
joins U ازدواج کردن
premarital U پیش از ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamist U بیزار از ازدواج
remarriage U ازدواج مجدد
mismatch U ازدواج ناجور
mesalliance U ازدواج با زیردستان
single U ازدواج نکرده
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
matches U ازدواج زورازمایی
marriage line U گواهینامه ازدواج
marriage bed U قباله ازدواج
gamophobia U ازدواج هراسی
marry U ازدواج کردن
match U ازدواج زورازمایی
affiance U پیمان ازدواج
remarriages U ازدواج مجدد
matrimonial U مربوط به ازدواج
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
matrimony U ازدواج نکاح
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
nullity of marriage U بطلان ازدواج
sole U ازدواج نکرده
soles U ازدواج نکرده
join U ازدواج کردن
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
joined U ازدواج کردن
marriage registry U دفتر ازدواج
lostlabour U کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
of livery U ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
She was crying over her misfortunes. U ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
no paternosterŠno p U تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
nubile U قابل ازدواج و همسری
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com