Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
U
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to tell a coke-and-bull story
<idiom>
U
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to spin a yarn
<idiom>
U
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
To cook up a story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
i have no work today
U
امروز کاری ندارم
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
I am minding my own business.
U
کاری بکار کسی ندارم
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
to beat about the bush
سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
i have no knowledge of it
U
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance
U
در یاد ندارم بخاطر ندارم
to cry wolf too often
U
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
screw around
<idiom>
U
درگیر کاری بودن
To be in the thick of some thing .
U
در کش وقوس کاری بودن
dexiotropous
U
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic
U
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
to be looking to do something
U
در صدد انجام کاری بودن
to propose to do something
U
در صدد انجام کاری بودن
to intend to do something
U
در صدد انجام کاری بودن
to be about to do something
U
در صدد انجام کاری بودن
make one's bed and lie in it
<idiom>
U
مسئول انجام کاری بودن
capability
U
قادر به انجام کاری بودن
facility
U
قادر به انجام کاری به سادگی بودن
to be on the verge
[brink]
of doing something
<idiom>
U
آماده انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
to be on the verge
[brink]
of doing something
<idiom>
U
نزدیک به انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
to be about to do something
<idiom>
U
نزدیک به انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
to be about to do something
<idiom>
U
آماده انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
attention to port
U
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.
U
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
bi directional
U
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two
U
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing
U
معامله راست حسینی راست باز
orthotropous
U
دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life.
U
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
off
U
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft
U
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face
U
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook
U
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
i have nothing
U
ندارم
i cannot bear him
U
حوصله او را ندارم
Are there any letters for me?
U
من نامه ای ندارم؟
i dont meant it
U
مقصودی ندارم
I am dead broke . I am penniless.
U
یک غاز هم ندارم
i am not in
U
حالش را ندارم
i am not a with him
U
با او اشنایی ندارم
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
i have no objection to that
U
به ان اعتراضی ندارم
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
Are there any messages for me?
U
من پیغامی ندارم؟
side step
U
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify
U
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
i reck not of danger
U
من باکی از خطر ندارم
I have nothing against you .
U
با شما مخالفتی ندارم
I cant do any crystal – gazing .
U
علم غیب که ندارم
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
i do not have the courage
U
جرات انرا ندارم
No offence!
U
قصد اهانت ندارم!
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
I have no small change.
U
من پول خرد ندارم.
I am not in the mood.
U
حال وحوصله ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her.
U
ازاودل خوشی ندارم
I'm not worth it.
U
من ارزش اونو ندارم.
I'm fine with it.
<idiom>
U
من باهاش مشکلی ندارم.
I have nothing to do with him .
U
با اوسر وکاری ندارم
i am out of p with it
U
دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go
U
میل ندارم بروم
i do not feel like working
U
کار کردن ندارم
No harm meant!
U
قصد اهانت ندارم!
My pain has gone.
U
دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
i have nothing else
U
هیچ چیز دیگر ندارم
I don't have it in my power to help you.
U
من توانایی کمک به شما را ندارم.
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
U
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
I dont wish ( want ) to malign anyone .
U
میل ندارم بد کسی را بگویم
That is fine by me if you agree.
U
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I havent heard of her for a long time.
U
مدتها است از او خبری ندارم
I dislike dull colors .
U
رنگهای مات را دوست ندارم
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
I have nothing more to say .
U
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I cant take (stand) it any longer.
U
بیش از این تاب ندارم
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
I'll get there when I get there.
<proverb>
U
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
ido not feel my legs
U
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house.
U
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all.
U
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I dont have an earthly chance.
U
کمترین شانس راروی زمین ندارم
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am
[will be]
busy this afternoon .
امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
You must be joking (kidding).
U
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
i have no idea of that
U
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
U
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I dont mean to intrude .
U
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
How long is a piece of string?
[Britisch E]
[Australian E]
[when length amount or duration is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost?
[American E]
[when amount is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
U
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
half left
U
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
i take no interest in that
U
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
I am running out of money .
U
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
U
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I simply cant concentrate.
U
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
dextrorotatory
U
راست بر
forthrights
U
سر راست
outspoken
U
رک و راست
straightforward
U
رک سر راست
erect
U
راست
erected
U
راست
plumply
U
سر راست
erecting
U
راست
erects
U
راست
straightest
U
راست
sheer
U
یک راست
truer
U
راست
turnabout
U
به راست راست
right turn
U
به راست راست
directly
U
سر راست
rectilineal
U
راست خط
right face
U
به راست راست
right back
U
بک راست
beeline
U
خط راست
on end
U
راست
turnabouts
U
به راست راست
uninhibited
U
رک و راست
up front
U
رک و راست
apeak
U
راست
freehearted
U
رک و راست
four-square
U
رک و راست
dextrogyrous
U
راست بر
wrapover dress
U
راست
right footed
U
راست پا
bolt upright
U
راست
straightish
U
راست
righting
U
راست
wrapover top
U
راست
candid
U
راست
straightforward
U
راست
righted
U
راست
wooden
U
راست
plain dealing
U
راست
truest
U
راست
plain spoken
U
یر راست
vertically
U
راست
right
U
راست
straightish
U
سر راست
vertical beam
U
راست رو
wrapover skirt
U
راست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com