English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eventfully U با داشتن حوادث و اتفاقات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goings on U اتفاقات حوادث
incident U اتفاقات
incidents U اتفاقات
futurity U اتفاقات اینده
The recent incidents. U اتفاقات (رویدادهای )اخیر
let bygones be bygones <idiom> U فراموش کردن اتفاقات گذشته
Trifling ( small) happenings of life . U اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
sequence of events U رشته حوادث
natural disaster U حوادث طبیعی بد
meteorgraph U حوادث جوی
the course of events U جریان حوادث
accident insurance U بیمه حوادث
accident prevention U پیشگیری از حوادث
meteoric phenomena U رویداها یا حوادث جوی
incidence rate U میزان حوادث و تصادفات
all risk insurance U بیمه تمام حوادث
march of events U جریان یا سیر حوادث
current of everts U روش یا جریان حوادث
acts of God U قوه جابره حوادث غیرمترقبه
natural phenomena U حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents). U اوضاع آبستن حوادث است
accident ambulance U اتومبیل اضطراری برای حوادث
act of God U قوه جابره حوادث غیرمترقبه
dopester U پیش بینی حوادث سیاسی
forecasts U پیش بینی وضع هوا یا حوادث
forecasted U پیش بینی وضع هوا یا حوادث
fatidic U وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
forecast U پیش بینی وضع هوا یا حوادث
underplot U یک سلسله حوادث تبعی و عرفی نمایش توط ئه
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
scripts U ساختار الگو گونه برای نمایش ترتیب حوادث
acts of God U حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی طبیعی
act of God U حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی طبیعی
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
tragicomic U حاوی حوادث حزن اور وخنده اور
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
emergency drill U تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
pictorial rug U قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to have possession of U داشتن
doubt U شک داشتن
possessing U داشتن
wanted U کم داشتن
lacks U کم داشتن
doubted U شک داشتن
to go hot U تب داشتن
doubts U شک داشتن
to have U داشتن
doubting U شک داشتن
redolence U بو داشتن
own U داشتن
have U داشتن
owns U داشتن
to hold U داشتن
having U داشتن
want U کم داشتن
to possess U داشتن
bears U در بر داشتن
to be feverish U تب داشتن
possess U داشتن
lacked U کم داشتن
owning U داشتن
owned U داشتن
bears U داشتن
relieving U داشتن
relieves U داشتن
relieve U داشتن
lackvt U کم داشتن
intercommon U داشتن
lack U کم داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to be in a f. U تب داشتن
possesses U داشتن
to hold a meeting U داشتن
to have f. U تب داشتن
imported U اهمیت داشتن
requiring U لازم داشتن
represents U نمایندگی داشتن
represent U نمایندگی داشتن
represented U نمایندگی داشتن
desire U میل داشتن
importing U اهمیت داشتن
debts U بدهی داشتن
fluctuate U نوسان داشتن
fluctuated U نوسان داشتن
confided U اعتماد داشتن به
fluctuates U نوسان داشتن
rolls U تلاطم داشتن
rolled U تلاطم داشتن
roll U تلاطم داشتن
debt U بدهی داشتن
spared U دریغ داشتن
affect U دوست داشتن
requires U لازم داشتن
required U لازم داشتن
require U لازم داشتن
affects U تمایل داشتن
affects U دوست داشتن
affect U تمایل داشتن
confide U اعتماد داشتن به
spare U دریغ داشتن
confides U اعتماد داشتن به
like U دوست داشتن
cans U قدرت داشتن
canning U امکان داشتن
canning U قدرت داشتن
can U امکان داشتن
can U قدرت داشتن
thirst U اشتیاق داشتن
hungers U اشتیاق داشتن
hungering U اشتیاق داشتن
hungered U اشتیاق داشتن
hunger U اشتیاق داشتن
valuing U گرامی داشتن
values U گرامی داشتن
cans U امکان داشتن
monogamy U داشتن یک همسر
quaking U لرزش داشتن
quakes U لرزش داشتن
quaked U لرزش داشتن
quake U لرزش داشتن
concern U اهمیت داشتن
leans U تمایل داشتن
leaned U تمایل داشتن
lean U تمایل داشتن
recoils U واکنش داشتن بر
recoiling U واکنش داشتن بر
recoiled U واکنش داشتن بر
recoil U واکنش داشتن بر
value U گرامی داشتن
overlaps U اشتراک داشتن
minding U در نظر داشتن
minding U تصمیم داشتن
mind U در نظر داشتن
mind U تصمیم داشتن
likes U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
outclassed U برتری داشتن بر
may U امکان داشتن
declaring U افهار داشتن
declares U افهار داشتن
declare U افهار داشتن
desiring U میل داشتن
minds U تصمیم داشتن
minds U در نظر داشتن
overlaps U اصطکاک داشتن
overlapped U اشتراک داشتن
overlapped U اصطکاک داشتن
overlap U اشتراک داشتن
overlap U اصطکاک داشتن
correlation U ارتباط داشتن
outclassing U برتری داشتن بر
outclasses U برتری داشتن بر
concerns U اهمیت داشتن
outclass U برتری داشتن بر
desires U میل داشتن
send U ارسال داشتن
hear U خبر داشتن
abominating U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com