Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
start off
U
شروع کردن شروع شدن
languishing
U
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish
U
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
languished
U
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
languishes
U
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
embark upon
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
embark
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
set in
U
شروع کردن
tee off
U
شروع کردن
embarks
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
launch
U
شروع کردن حمله
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
launching
U
شروع کردن حمله
to open fire
U
شروع به اتش کردن
tune up
U
شروع باواز کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
launches
U
شروع کردن حمله
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
blast off
U
شروع بپرواز کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
launched
U
شروع کردن حمله
warm up
U
شروع کردن به کار
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
do up
U
شروع بکار کردن
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
to start
U
شروع کردن به دویدن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
To start from scratch .
U
از هیچ شروع کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
attempting
U
قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit rape
U
شروع کردن به تجاوز جنسی
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
attempts
U
قصد کردن شروع به جرم
attempt
U
قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit murder
U
شروع کردن به قتل عمد
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
attempted
U
قصد کردن شروع به جرم
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
restart
U
بازاغازی دوباره شروع کردن
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
to come to one's senses
U
شروع به فکر عاقلانه کردن
go off
<idiom>
U
شروع به زنگ زدن کردن
come to one's senses
<idiom>
U
شروع به فکر صحیح کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
begins
U
اغاز نهادن شروع کردن
begin
U
اغاز نهادن شروع کردن
appetence
U
اشتیاق
hungered
U
اشتیاق
hungering
U
اشتیاق
appetency
U
اشتیاق
longings
U
اشتیاق
longing
U
اشتیاق
hungers
U
اشتیاق
enthusiasm
U
اشتیاق
lackadaisical
U
بی اشتیاق
lukewarm
U
بی اشتیاق
avidity
U
اشتیاق
aspirations
U
اشتیاق
anxiousness
U
اشتیاق
aspiration
U
اشتیاق
raring
U
پر از اشتیاق
hunger
U
اشتیاق
wistfulness
U
اشتیاق
appetite
U
اشتیاق
appetites
U
اشتیاق
eagerness
U
اشتیاق
enthusiasms
U
اشتیاق
hankering
U
اشتیاق
hankerings
U
اشتیاق
take off
U
جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
to struck up
U
بهم زدن شروع بزدن کردن
to get cracking
U
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
to be fever began to a bate
U
تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
off the wagon
<idiom>
U
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
pick up
<idiom>
U
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
hungered
U
اشتیاق داشتن
keenness
U
اشتیاق ارزومندی
heat
U
اشتیاق وهله
hungering
U
اشتیاق داشتن
long
U
:اشتیاق داشتن
hungers
U
اشتیاق داشتن
longs
U
:اشتیاق داشتن
longest
U
:اشتیاق داشتن
longer
U
:اشتیاق داشتن
heats
U
اشتیاق وهله
hunger
U
اشتیاق داشتن
crave
U
اشتیاق داشتن
desirability
U
درجه اشتیاق
enthusiasm
U
وجدوسرور اشتیاق
enthusiasms
U
وجدوسرور اشتیاق
anxieties
U
اشتیاق نگرانی
anxiety
U
اشتیاق نگرانی
cravings
U
اشتیاق داشتن
craves
U
اشتیاق داشتن
craved
U
اشتیاق داشتن
to be thirsty
U
اشتیاق داشتن
thirst
U
ارزومندی اشتیاق
long-
U
:اشتیاق داشتن
breathlessly
U
با نهایت اشتیاق
longed
U
:اشتیاق داشتن
snap up
<idiom>
U
با اشتیاق گرفتن
thirst
U
اشتیاق داشتن
hankers
U
اشتیاق داشتن
hunger for
U
اشتیاق به چیزی
hanker
U
اشتیاق داشتن
hankered
U
اشتیاق داشتن
cancellation
U
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indenting
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to start an argument with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to start a fight with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
load point
U
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
to get down to business
U
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
indents
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indent
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
to yearn to
U
بکسی اشتیاق داشتن
appetence or tency
U
اشتیاق خواهش طبیعی
forwardness
U
اشتیاق شتاب زدگی
kleptomania
U
میل و اشتیاق به دزدی
solicitude
U
اشتیاق دقت زیاد
to groan for anything
U
اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
initiating
U
اغاز کردن شروع کردن
initiated
U
اغاز کردن شروع کردن
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
initiate
U
اغاز کردن شروع کردن
initiates
U
اغاز کردن شروع کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
lead off
<idiom>
U
شروع کردن ،باز کردن
push off
<idiom>
U
ترک کردن ،شروع کردن
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
to p for
U
ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
yearn
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
initiation
U
شروع کار شروع
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
passion
U
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
Hypergraphia
U
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
rush
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
To start from scratch.
U
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com