Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
plenish
U
با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dismantled
U
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantle
U
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantles
U
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantling
U
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
furnishing
U
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes
U
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
U
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
mobilised
U
تجهیز کردن
mobilize
U
تجهیز کردن
equip
U
تجهیز کردن
mobilising
U
تجهیز کردن
mobilizing
U
تجهیز کردن
fit out
U
تجهیز کردن
mobilizes
U
تجهیز کردن
mobilises
U
تجهیز کردن
equips
U
تجهیز کردن
equipping
U
تجهیز کردن
mobilized
U
تجهیز کردن
mobilization
U
تجهیز کردن
rearming
U
تجهیز کردن بااسلحه نوین تجدید جنگ افزار کردن
retool
U
مجددا با ابزار تجهیز کردن
outfit
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
agglomerate
U
جمع کردن انباشتن
garners
U
انبار کردن انباشتن
garnering
U
انبار کردن انباشتن
garnered
U
انبار کردن انباشتن
garner
U
انبار کردن انباشتن
stack
U
انباشتن پشته کردن
stacked
U
انباشتن پشته کردن
stacks
U
انباشتن پشته کردن
mobilizes
U
تجهیز کردن متحرک کردن
mobilizing
U
تجهیز کردن متحرک کردن
mobilized
U
تجهیز کردن متحرک کردن
mobilised
U
تجهیز کردن متحرک کردن
mobilises
U
تجهیز کردن متحرک کردن
mobilising
U
تجهیز کردن متحرک کردن
mobilize
U
تجهیز کردن متحرک کردن
furniture
U
اثاثه
fixing
U
اثاثه
fittings
U
اثاثه
equipment
U
اثاثه
fixture
U
اثاثه ثابت
fittings and fixtures
U
اسباب و اثاثه
service
U
یکدست فروف اثاثه
luggage
U
جامه دان اثاثه
upholstery
U
اثاثه یا لوازم داخلی
serviced
U
یکدست فروف اثاثه
principal
U
رئیس موسسه اثاثه ارثی
principals
U
رئیس موسسه اثاثه ارثی
tooling
U
تجهیز
outfits
U
تجهیز
equipment
U
تجهیز
outfit
U
تجهیز
accoutrements
U
تجهیز
habilitation
U
تجهیز
mobilization of savings
U
تجهیز پس انداز
mobilizable
U
قابل تجهیز
advances
U
قبلا تجهیز شده
advance
U
قبلا تجهیز شده
advancing
U
قبلا تجهیز شده
accumulates
U
انباشتن
cumulation
U
انباشتن
cumulate
U
انباشتن
accumulate
U
انباشتن
accumulating
U
انباشتن
bulk
U
انباشتن
hoarded
U
انباشتن
hoardings
U
انباشتن
stuffing
U
انباشتن
hoarding
U
انباشتن
roll up
U
انباشتن
stuff
U
انباشتن
stuffed
U
انباشتن
accrue
U
انباشتن
accrues
U
انباشتن
stash
U
انباشتن
stashed
U
انباشتن
stashes
U
انباشتن
stashing
U
انباشتن
stack
U
انباشتن
stacked
U
انباشتن
stacks
U
انباشتن
accruing
U
انباشتن
stuffs
U
انباشتن
hills
U
انباشتن
treasur up
U
انباشتن
hill
U
انباشتن
hoards
U
انباشتن
agglomerate
U
انباشتن
hoard
U
انباشتن
fills
U
انباشتن اکندن
pyramids
U
رویهم انباشتن
pyramid
U
رویهم انباشتن
stack up
U
روی هم انباشتن
stow
U
پریدن انباشتن
assembles
U
انباشتن گرداوردن
assembled
U
انباشتن گرداوردن
assemble
U
انباشتن گرداوردن
stowed
U
پریدن انباشتن
stowing
U
پریدن انباشتن
fill
U
انباشتن اکندن
huddles
U
روی هم انباشتن
huddling
U
روی هم انباشتن
stuffs
U
چپاندن انباشتن
dump
U
رونوشت انباشتن
stuffed
U
چپاندن انباشتن
huddled
U
روی هم انباشتن
stuff
U
چپاندن انباشتن
huddle
U
روی هم انباشتن
stows
U
پریدن انباشتن
accumulate
U
رویهم انباشتن
accumulates
U
رویهم انباشتن
accumulating
U
رویهم انباشتن
overstuff
U
با اشیا زیاد انباشتن
ingather
U
انباشتن خرمن برداشتن
banks
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
overstuff
U
بیش ازحد لزوم انباشتن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
pondage
U
گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com