Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
be a man
U
مردانگی داشته باشید
keep your peck up
U
جرات داشته باشید
Be of good courage .
U
قوت قلب داشته باشید
i insist on your being present
U
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
Would you care for a cup of coffee?
U
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
ought
U
بایستی
should
U
بایستی
shall
U
بایستی
you might have come
U
بایستی می امدید
mauvaise honte
U
رودر بایستی
quintets
U
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
U
پای این کار باید محکم بایستی
The applicants must be above
[over]
the age of 18.
متقاضیان بایستی از هجده سال به بالا باشند
quintet
U
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
r method
U
روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
chalk troops
U
سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
look sharp
U
زود باشید
hurry up
U
زود باشید
mind your eye
U
ملتفت باشید
reentry vehicle
U
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
perhaps you have seen it
U
شاید انرادیده باشید
you might have come
U
باید امده باشید
Please make yourself comfortable.
U
لطفا" راحت باشید
you may rest assured
U
میتوانید مطمئن باشید
state chicken
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
member banks
U
در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
functionalism
U
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
you have perhaps seen it
U
شاید انرا دیده باشید
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
readying
U
حاضربه تیر حاضر باشید
leave me alone
U
کاری بمن نداشته باشید
perhaps you have seen it
U
ممکن است انرادیده باشید
on guard
U
اماده برای دفاع باشید
look to your manner
U
موافب اطوار خود باشید
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
dont care a rap
U
هیچ پروا نداشته باشید
dont care a rap
U
ذرهای باک نداشته باشید
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
you have perhaps seen it
U
ممکن است انرا دیده باشید
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
Would you wait for me, please?
U
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
mind your p's and qs
U
در گفتار و کردار خود بهوش باشید
You really ought to take better care of yourself.
U
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
i give you my world for it
U
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
mix up, caution
U
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
be patient to all men
U
با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
salvos
U
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
pan
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
through
U
بخاطر
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
memorised
U
بخاطر سپردن
memorising
U
بخاطر سپردن
memorizing
U
بخاطر سپردن
memorizes
U
بخاطر سپردن
memorized
U
بخاطر سپردن
memorize
U
بخاطر سپردن
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
hence
<adv.>
U
بخاطر همین
consequently
<adv.>
U
بخاطر همین
therefore
<adv.>
U
بخاطر همین
for good's sake
U
بخاطر خدا
in this way
<adv.>
U
بخاطر همین
as a consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
thus
[therefore]
<adv.>
U
بخاطر همین
call to mind
U
بخاطر اوردن
by implication
<adv.>
U
بخاطر همین
in consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
U
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
U
بخاطر همین
in this vein
<adv.>
U
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
U
بخاطر همین
whereby
<adv.>
U
بخاطر همین
pro-
U
برای بخاطر
pro
U
برای بخاطر
for this reason
<adv.>
U
بخاطر همین
insofar
<adv.>
U
بخاطر همین
in so far
<adv.>
U
بخاطر همین
in this sense
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result
<adv.>
U
بخاطر همین
memorises
U
بخاطر سپردن
in his own name
U
بخاطر خودش
in this respect
<adv.>
U
بخاطر همین
only
U
فقط بخاطر
to call to remembrance
U
بخاطر اوردن
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
memorise
[British]
U
بخاطر سپردن
learn by heart
U
بخاطر سپردن
learn by rote
U
بخاطر سپردن
by impl
<adv.>
U
بخاطر همین
thru
U
بخاطر بواسطه
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
wherefore
U
بچه دلیل بخاطر چه
because of
[for]
medical reasons
U
بخاطر دلایل پزشکی
To memorize something. To commit somthing to memory.
U
چیزی را بخاطر سپردن
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
pollution tax
U
مالیات بخاطر الودگی
To memorize. to learn by heart.
U
حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
hold a grudge
<idiom>
U
کسی را بخاطر کاری نبخشیدن
notations
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
He helped me for my fathers sake.
U
بخاطر پدرم به من کمک کنید
foy
U
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
notation
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
remembers
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
remember
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
to act in somebody's name
U
بخاطر کسی عمل کردن
remembered
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
anxiously
[about]
or
[for]
<adv.>
U
بطورنگران
[مشتاقانه ]
[بخاطر]
یا
[برای]
call up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
to fear
[for]
U
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
They are famed for their courage.
U
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
wooler
U
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
to execute somebody for something
U
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
buddy system
U
شناگران بخاطر ایمنی دو نفره کردن
standby
U
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys
U
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
misremember
U
غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to be tied up in something
U
دست کسی بند بودن
[بخاطر چیزی]
to be out of action
[because of injury]
U
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
to beg of somebody
U
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
to go and lose
U
بخاطر غفلت از دست دادن
[اصطلاح روزمره]
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to send things flying
U
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
to beg somebody for something
U
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
keep your peck up
U
دل داشته باشد
kept
U
نگاه داشته
worksheet
U
ی داشته باشد
hydroxide
U
داشته باشد
in prospective
U
انتظار داشته
in prospect
U
انتظار داشته
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
نگران بودن ا
[صطلاح روزمره]
Don't get annoyed at this!
U
بخاطر این دلخور نشو !
[اوقاتت تلخ نشود!]
set down
U
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
tripods
U
چیزی که سه پایه داشته
you bet
U
یقین داشته باش
if any
U
اگر داشته باشد
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
tripod
U
چیزی که سه پایه داشته
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
U
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
frothily
U
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
par for the course
<idiom>
U
تنها چیزیکه انتظار داشته
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
As much as you wish to have .
U
هر قدر که میل داشته با شید
ineffectively
U
بی انکه اثری داشته باشد
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
U
هوا( یابو ) ورش داشته
Be patient .
U
صبر داشته باش ( حوصله کن )
Keep an eye on things.
U
هوای کاررا داشته باش
irrelatively
U
بی انکه وابستگی داشته باشد
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
pilot tunnel
U
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
safe format
U
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
ukase
U
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
Make sure the statuette doesnt topple over .
U
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
Moderation in all things.
<proverb>
U
در همه چیز اعتدال داشته باش.
It is immaterial how rich he may be .
U
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
incomparably
U
بدون اینکه نظر داشته باشد
roundelay
U
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
paralleled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
parallelling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
irrelevantly
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
for no p reason
U
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
eye cup
U
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
it is in good keep
U
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
carbuncle
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
parallels
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncles
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
parallel
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
He bought them expensive presents, out of guilt.
U
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
He was killed when his parachute malfunctioned.
U
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
U
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
You cannot have it both ways .
<proverb>
U
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com