English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
life-size U باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
life size U باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
within U باندازه
enow U باندازه
spoonfuls U باندازه یک قاشق
thimbleful U باندازه یک انگشتانه
pint-size U باندازه سرسنجاق
pint size U باندازه سرسنجاق
skinful U باندازه یک خیک پر
quantum libet or placet U باندازه لازم
thimblefuls U باندازه یک انگشتانه
handbreadth U باندازه کف دست
handsbreadth U باندازه کف دست
pipeful U باندازه یک پیپ پر
pint sized U باندازه سر سنجاق
spoonful U باندازه یک قاشق
enough U بقدرکفایت باندازه
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
snug U گرم ونرم باندازه
it is the size of a sparrow U باندازه یک گنجشک است
thumbnail U هر چیزی که باندازه ناخن باشد
fingers U باندازه یک انگشت میله برامدگی
finger U باندازه یک انگشت میله برامدگی
thumbnails U هر چیزی که باندازه ناخن باشد
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
microprint U کپیه ورونوشت باندازه کوچک تر از اصل
bathymetric U مربوط باندازه گیری عمق وابسته به ژرفاسنجی
misifit U جامه یا چیز دیگری که باندازه کسی در نیاید
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
mock up U مدلی باندازه طبعی وکامل برای مطالعه وازمایش
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
good [sufficient] <adj.> U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
acceptable <adj.> U کافی
sufficient <adj.> U کافی
enow U کافی
sufficing <adj.> U کافی
enough U کافی
sufficient U کافی
adequate U کافی
adequate کافی
suffice U کافی بودن
scantier U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
scanty U غیر کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
adequately U بقدر کافی
sufficient U مقدار کافی
plenty of rain U باران کافی
sufficient condition U شرط کافی
sufficed U کافی بودن
suffices U کافی بودن
sufficing U کافی بودن
skimp U غیر کافی
skimped U غیر کافی
skimping U غیر کافی
skimps U غیر کافی
inadequate U غیر کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
due care U مراقبت کافی
reach U کافی بودن
inextenso U بطول کافی
run short <idiom> U کافی نبودن
necessary and sufficient U لازم و کافی
leisure U وقت کافی
be sufficient U کافی بودن
last [be enough] U کافی بودن
suffice U کافی بودن
be enough U کافی بودن
be adequate U کافی بودن
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
enough U باندازهء کافی نسبتا
inadequately U بطور غیر کافی
insufficiently U بطور غیر کافی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
voteless U بدون رای کافی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
well paid U دارای حقوق کافی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that. <idiom> U اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
Plug and Play U یچ نیست
he takes no notice of it U نیست
isn't U نیست
temporary storage U می نیست
aint U نیست
It's not new. نو نیست.
he is not of our number U از ما نیست
auxiliary U نیست
auxiliaries U نیست
it is well enough U بد نیست
storage U می نیست
secondary U نیست
It's not new. جدید نیست.
no object U چیزی نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
cold is merely privative U گرما نیست
static U که پویا نیست
it needs not U لازم نیست
ought not U شایسته نیست
There is no hot water U آب گرم نیست.
he is out of huomor U سر خلق نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
no matter U چیزی نیست
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
Nevermind! U مهم نیست !
you are written U حق با شما نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
niet le fait U کار او نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
it is immaterial U چیزی نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
needn't U لازم نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
it is unnecessary U لازم نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
it's only me U کسی نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
no hurry U عجلهای نیست
he has nothing in him U کسی نیست
he is not in it U داخل نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is not willing to go U نیست برود
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
no trouble U زحمتی نیست
if you please U اگرزحمت نیست
inextinct U نیست نشده
my health is tolerable U حالم بد نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
nihilism U نیست انگاری
to make no mention of U ذکری از ان نیست
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com