Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shut up
U
باعث وقفه در تکلم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interrupt
U
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts
U
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting
U
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently
U
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
U
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
endophasia
U
تکلم درونی
speaks
U
تکلم کردن
language
U
سخنگویی تکلم
languages
U
سخنگویی تکلم
speak
U
تکلم کردن
gastriloquy
U
تکلم بطنی
ventriloquy
U
تکلم بطنی
pectoriloquy
U
تکلم صدری
venriloquism
U
تکلم بطنی
ventriloquism
U
تکلم بطنی
pressure of speech
U
فشار تکلم
dysphonia
U
عدم قدرت تکلم
dysphasia
U
عدم قدرت تکلم
aphasia
U
عدم قدرت تکلم
lispling
U
تکلم نوک زبانی
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
Bantu
U
عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
interrupt
U
وقفه
blocking
U
وقفه
block
U
وقفه
blocked
U
وقفه
blocks
U
وقفه
suspensions
U
وقفه
gaps
U
وقفه
gap
U
وقفه
interval
U
وقفه
hold back
U
وقفه
hoid up
U
وقفه
standstill
U
وقفه
deadlock
U
وقفه
stick
U
وقفه
abeyance
U
وقفه
arrest
U
وقفه
interrupting
U
وقفه
arrested
U
وقفه
arrests
U
وقفه
stound
U
وقفه
standstil
U
وقفه
interruptions
U
وقفه
suspension
U
وقفه
interruption
U
وقفه
break
U
وقفه
breaks
U
وقفه
dead lock
U
وقفه
uninterrupted
U
بی وقفه
down time
U
وقفه
discontinuance
U
وقفه
desuetude
U
وقفه
at a stretch
U
بی وقفه
ceasing
U
وقفه
abeyance or adeyancy
U
وقفه
cease
U
وقفه
ceased
U
وقفه
chasms
U
وقفه
chasm
U
وقفه
interrupts
U
وقفه
jibs
U
وقفه
pausing
U
وقفه
jib
U
وقفه
jibbed
U
وقفه
pauses
U
وقفه
paused
U
وقفه
pause
U
وقفه
hiatus
U
وقفه
jibbing
U
وقفه
ceases
U
وقفه
stationed
U
وقفه
paralysis
U
وقفه
unabated
<adj.>
U
بی وقفه
stations
U
وقفه
station
U
وقفه
external interrupt
U
وقفه خارجی
massed practice
U
تمرین بی وقفه
interrupt driven
U
وقفه گرا
interrupt handler
U
گرداننده وقفه
interrupt vector
U
بردار وقفه
unceasing
U
بدون وقفه
machine interupption
U
وقفه ماشین
time out
U
وقفه فاصله
massed learning
U
یادگیری بی وقفه
priority interrupt
U
وقفه اولویت
program interrupt
U
وقفه برنامه
flashbacks
U
وقفه زمانی
automatic interrupt
U
وقفه خودکار
betweentimes
U
درمدت وقفه
blocking period
U
دوره وقفه
caesura
U
وقفه ایست
continous cycle
U
دوره بی وقفه
affect block
U
وقفه عاطفه
interval
U
ایست وقفه
flashback
U
وقفه زمانی
wind rocked out
U
وقفه تنفسی
vectored interrupt
U
وقفه برداری
full stop
U
وقفه کامل
run on
U
بدون وقفه
full stops
U
وقفه کامل
uninterrupted duty
U
کار بی وقفه
work stoppage
U
وقفه در کار
sticking voltage
U
ولتاژ وقفه
nerve block
U
وقفه عصبی
system interrupt
U
وقفه سیستم
interrupting
U
حرکت دادن وقفه
disarms
U
ثیرات وقفه شدن
scanned interrupt
U
وقفه پویش شده
short time rating
U
کار کردن با وقفه
ups
U
تامین برق بی وقفه
interrupt serrice routine
U
روال سرویس وقفه
arm
U
خط وط وقفه فعال شده .
clock interrupt
U
وقفه زمان سنجی
interrupts
U
حرکت دادن وقفه
interrupts
U
ناتوان کردن وقفه
machine check interrupt
U
وقفه بررسی ماشین
interrupting
U
ناتوان کردن وقفه
interrupt
U
ناتوان کردن وقفه
insolvency
U
وقفه در پرداخت دیون
disarmed
U
ثیرات وقفه شدن
disarm
U
ثیرات وقفه شدن
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
machine check interrupt
U
وقفه مقابله ماشین
interrupt
U
حرکت دادن وقفه
interrupting
U
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupts
U
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
U
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
U
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
U
خط وقفه که فعال شده است
continous
U
متصل متوالی بدون وقفه
NMI
U
وقفه غیرقابل چشم پوشی
tenuis
U
علامت مکث و وقفه در یونانی
interrupt
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
uninterruptable power supply
U
منبع تغذیه وقفه ناپذیر
uniterruptable power supply
U
سیستم تامین برق بی وقفه
interrupts
U
خط وقفه که فعال شده است
interrupts
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
continous type furnace
U
کوره نوع بدون وقفه
caesura
U
وقفه یاسکوت شعردرانتهای کلمه یا وتد
interrupt
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
station break
U
وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
interrupts
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupting
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
suspended animation
U
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
causing
U
باعث
causes
U
باعث
cause
U
باعث
author
U
باعث
incentives
U
باعث
incentive
U
باعث
interrupting
U
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
attention
U
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
bursts
U
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst
U
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
attentions
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
interrupts
U
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
handler
U
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
handlers
U
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
U
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
attentions
U
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attention
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
it will give rise to a quarrel
U
باعث دعواخواهد شد
motive
U
محرک باعث
vibratory
U
باعث ارتعاش
productive of annoyance
U
باعث زحمت
makes
U
باعث شدن
vibrative
U
باعث ارتعاش
set off
<idiom>
U
باعث انفجارشدن
author
U
باعث شدن
make
U
باعث شدن
touch off
<idiom>
U
باعث انفجارشدن
take its toll
<idiom>
U
باعث ویرانی
give rise to
U
باعث شدن
to give birth to
U
باعث شدن
motives
U
محرک باعث
to give rise to
U
باعث شدن
interrupting
U
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupts
U
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
maskable
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
disabling
U
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disables
U
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
Dont let the grass grow under your feet.
U
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
disable
U
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
daisy chain
U
خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
interrupt
U
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
My pleasure.
U
باعث افتخار من است.
drinking was his ruin
U
باعث خرابی اوشد
it provokes laughter
U
باعث خنده است
it occasioned his death
U
باعث مرگ اوشد
turn one's stomach
<idiom>
U
باعث حال به هم خوردگی
put through the wringer
<idiom>
U
باعث استرسزیاد شدن
do out of
<idiom>
U
باعث از دست دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com