Perdic | بار معلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 142 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	suspended load U	بار معلق

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	suspender U	معلق
	float U	شناور ساختن در هوا معلق بودن
	floated U	شناور ساختن در هوا معلق بودن
	floats U	شناور ساختن در هوا معلق بودن
	handstand U	معلق
	handstands U	معلق
	policies U	سند معلق به انجام شرطی
	policy U	سند معلق به انجام شرطی
	hanger U	اویزان کننده معلق کننده
	hangers U	اویزان کننده معلق کننده
	turntable U	معلق
	turntables U	معلق
	tumbler U	معلق زن
	tumblers U	معلق زن
	breakdown U	ته نشینی مواد معلق دردوغاب
	breakdowns U	ته نشینی مواد معلق دردوغاب
	somersault U	معلق پشتک
	somersault U	معلق زدن
	somersaulted U	معلق پشتک
	somersaulted U	معلق زدن
	somersaulting U	معلق پشتک
	somersaulting U	معلق زدن
	somersaults U	معلق پشتک
	somersaults U	معلق زدن
	pendant U	معلق
	pendants U	معلق
	headlong U	معلق
	pending U	تازمانی که امر معلق
	tumble U	غلت خوردن معلق خوردن
	tumble U	معلق شدن
	tumble U	معلق زدن
	tumbled U	غلت خوردن معلق خوردن
	tumbled U	معلق شدن
	tumbled U	معلق زدن
	tumbles U	غلت خوردن معلق خوردن
	tumbles U	معلق شدن
	tumbles U	معلق زدن
	hanging U	معلق
	hanging U	معلق شدن
	conditional U	معلق
	suspend U	معلق کردن موقتا بیکار کردن
	suspend U	معلق کردن تعلیق دادن
	suspend U	معلق کردن
	suspend U	معلق
	suspend U	موقوف الاجرا کردن معلق
	suspending U	معلق کردن موقتا بیکار کردن
	suspending U	معلق کردن تعلیق دادن
	suspending U	معلق کردن
	suspending U	معلق
	suspending U	موقوف الاجرا کردن معلق
	suspends U	معلق کردن موقتا بیکار کردن
	suspends U	معلق کردن تعلیق دادن
	suspends U	معلق کردن
	suspends U	معلق
	suspends U	موقوف الاجرا کردن معلق
	overturn U	معلق شدن برگشتن وسیله
	overturned U	معلق شدن برگشتن وسیله
	overturns U	معلق شدن برگشتن وسیله
	suspension U	معلق کردن
	suspensions U	معلق کردن
	hang up U	درحال معلق ماندن
	hang-up U	درحال معلق ماندن
	hang-ups U	درحال معلق ماندن
	suspension bridge U	پل معلق
	suspension bridges U	پل معلق
	suspended U	معلق
	suspense U	معلق
	dependent U	معلق
	abeyant U	معلق
	aluminum pigmented dope U	لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
	black wash U	نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
	cable suspension bridge U	پل معلق با سیم تابیده
	cantilever bridge U	پل معلق
	chain bridge U	پل معلق
	conditional contract U	عقد معلق
	due in suspense file U	پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
	electrophoresis U	حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
	estate in remainder U	تملک معلق
	estate in remainder U	ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
	flip flap U	معلق
	floccule U	تودههای معلق درمایع
	handspring U	معلق زدن بر روی دستها
	hanging indent U	تورفتگی معلق
	heels over head U	معلق
	hypostasis U	معلق
	in suspense U	درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
	jusad rem U	حق معلق
	levitative U	معلق در هوا
	lis pendens U	دعوای معلق
	moored mine U	مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
	nonduty status U	حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
	northern lights	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
	pendent U	معلق
	pendent lite U	حکم معلق امین ترکه
	pensile U	معلق
	plea in abatement U	دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
	set down U	معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
	settleable suspended solids U	مواد معلق تهنشین پذیر
	somerset U	شیرجه معلق
	somerset U	معلق زدن
Other Matches

	suspensory U	معلق
	suspensor U	معلق
	up in the air <idiom>	معلق
	summersault U	معلق
	suspense file U	پرونده معلق
	suspension reinforcement U	ارماتور معلق
	suspensive U	تعلیق معلق
	suspensed sediment U	رسوبات معلق در اب
	suspended solids U	جامدات معلق
	suspension cable U	کابل معلق
	unconditionality U	معلق نبودن
	to be up in the air U	معلق بودن
	hanging step U	پله معلق
	full-suspension <adj.> U	کاملا معلق
	a bolt from the blue U	مثل عجل معلق
	arch-buttant U	پشت بند معلق
	suspend from service U	معلق کردن از کار
	suspension of vouchers U	معلق کردن اسناد
	full-suspension bike U	دوچرخه کاملا معلق
	To teach grandma to suck eggs. U	جلوی لوطی معلق زدن
	to stay something U	موقتا معلق کردن [قانون]
	to remain suspended U	معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
	to stay floating U	معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
	to go down to the wire <idiom> U	تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
	That way, it stays in suspension. U	به این صورت معلق باقی می ماند.
	tenterhooks <idiom> U	درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
	to be on tenters U	میان زمین واسمان معلق بودن
	suspensoid U	محلول سریشمی دارای ذرات معلق
	to be on tenter hooks U	میان زمین واسمان معلق بودن
	to hold a wolf by the ear U	میان زمین واسمان معلق بودن
	to suspend U	معلق نگه داشتن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
	to keep somebody on tenterhooks <idiom> U	کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
	to have somebody on the hook <idiom> U	کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
	to keep somebody in suspense <idiom> U	کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
	to let somebody dangle <idiom> U	کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
	vertical take off and landing U	هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
	merry dancers U	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
	Aurora Polaris U	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
	Aurora Polaris U	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
	merry dance U	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
	to turn a somersault U	پشتک زدن معلق زدن