English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
burden U بارکردن تحمیل کردن
burdens U بارکردن تحمیل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cold boot U روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
inflict U تحمیل کردن
put-upon U تحمیل کردن بر
put upon U تحمیل کردن بر
dictated U تحمیل کردن
saddle U تحمیل کردن
dictates U تحمیل کردن
dictating U تحمیل کردن
saddled U تحمیل کردن
cark U تحمیل کردن
burden U تحمیل کردن
inflicted U تحمیل کردن
imposes U تحمیل کردن
horn in U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
protruding U تحمیل کردن
protrudes U تحمیل کردن
protruded U تحمیل کردن
protrude U تحمیل کردن
inflicts U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
impose U تحمیل کردن
force U تحمیل کردن
forcing U تحمیل کردن
inflicting U تحمیل کردن
forces U تحمیل کردن
saddles U تحمیل کردن
burdens U تحمیل کردن
exacted U تحمیل کردن بر درست
lobbied U تحمیل گری کردن
exact U تحمیل کردن بر درست
lobbies U تحمیل گری کردن
put on U : تحمیل کردن گذاردن
putting U قراردادن تحمیل کردن بر
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
lobby U تحمیل گری کردن
put U قراردادن تحمیل کردن بر
exacts U تحمیل کردن بر درست
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
tasks U تهمت زدن تحمیل کردن
task U تهمت زدن تحمیل کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
burthen U بارکردن
weight U بارکردن
load time U زمان بارکردن
burden U سنگین بارکردن
packs U بارکردن بردن
reload U بارکردن مجدد
reloads U بارکردن مجدد
burdens U سنگین بارکردن
pack U بارکردن بردن
reloading U بارکردن مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
download U 1-بارکردن برنامه یا بخشی از داده ازمحدودهای ازکامپیوتر ها توسط خط تلفن . 2-بار کردن داده از CPU به کامپیوتر کوچک 3-ارسال نوشتار چاپگر ذخیره شده روی دیسک به چاپگر
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
to tax someone [something] U بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
infliction U تحمیل
modulation U تحمیل
protrusions U تحمیل
exaction U تحمیل
coercion U تحمیل
possibly U تحمیل
incurrence U تحمیل
protrusion U تحمیل
imposition U تحمیل
exacting U تحمیل کننده
modulator U مرحله تحمیل گر
procrustean U تحمیل کننده
superimposable U قابل تحمیل
modulator electrode U الکترد تحمیل گر
pushy U تحمیل کنننده
leviable U قابل تحمیل
pushiest U تحمیل کنننده
inflictable U تحمیل کردنی
superimposition U تحمیل زائد
frequency modulation U تحمیل بسامدی
amplitude modulation U تحمیل دامنهای
negative modulation U تحمیل منفی
imponent U تحمیل کننده
imposing U تحمیل کننده
pushier U تحمیل کنننده
exactor U تحمیل کننده
exactable U قابل تحمیل
demodulation U تحمیل زدایی
demodulator U تحمیل زدا
velocity modulation U تحمیل سرعتی
fm , f.m. U تحمیل بسامدی
density modulation U تحمیل تکاثفی
positive modulation U تحمیل مثبت
unmodulated U تحمیل ناشده
imposable U قابل تحمیل
self-imposed U برخود تحمیل شده
self imposed U برخود تحمیل شده
q demodulator U تحمیل زدای کیو
spark gap modulator U تحمیل گر دهانه جرقهای
buncher space U فضای تحمیل سرعتی
demodulation U کشف تحمیل زدایی
modulated wave U موج تحمیل شده
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
tax U تحمیل تقاضای سنگین
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
velocity modulated tube U لامپ تحمیل سرعتی
drift space U فضای تبدیل تحمیل
levy U تحمیل نام نویسی
synchrocyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
levies U تحمیل نام نویسی
levied U تحمیل نام نویسی
frequency modulated cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
f m cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
self sustained U تحمیل شده بنفس
drift tunnel U تونل تبدیل تحمیل
levying U تحمیل نام نویسی
forces U بازور جلو رفتن تحمیل
force U بازور جلو رفتن تحمیل
hazing U تحمیل کار سخت یا زیاد
forcing U بازور جلو رفتن تحمیل
virtual U حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد
he paid through the nose U زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
self charging U تحمیل شونده بنفس خود خودکار
ammunition loading line U صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com