English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bibulous U باده دوست باده نوش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wines U باده
the juice of the grape U باده
wine U باده
benders U باده پرستی
bender U باده پرستی
bacchant U باده پرست
bacchvs U رب النوع باده
canned U مست باده
to drink wine U باده نوشیدن
toper U باده گسار
chalice U جام باده
wino U باده پرست
wineshop U باده فروشی
vinous flavour U مزه باده
vinous U ماننده باده
vinosity U باده گساری
libertine U باده گساروعیاش
libertines U باده گساروعیاش
chalices U جام باده
oenomel U باده انگبینی
guzzler U باده خوار
guzzler U باده خور
oenomeeter U باده سنج
oenologist U باده شناس
rummer U جام باده
menad U زن باده گسار
malt worm U باده خور
oenology U باده شناسی
quaffer U باده گسار
maenad U زن باده گسار
bacchantic U وابسته به باده گساری
Intoxicated with pride . U مست باده غرور
bacchus U رب النوع شراب و باده
puncheon U بشکه یاخمره باده
bacchanalia U جشن باده گساری
sherry cobbler U باده سفیداشپانی بالیمووقندوغیره
muscadine U باده انگور مشک
wine bibber U باده نوش میگسار
toast U باده نوشی بسلامتی کسی
magnum U بطری که دو باده در ان جای گیرد
greybeard U کوزه سنگی برای باده
pledged U باده نوشی بسلامتی کسی
bacchanal U الههء باده وباده پرستی
pledges U باده نوشی بسلامتی کسی
barkeep U باده فروش صاحب میکده
toasted U باده نوشی بسلامتی کسی
pledging U بسلامتی کسی باده نوشیدن
sangaree U باده قرمز ادویه زده
toasting U باده نوشی بسلامتی کسی
magnums U بطری که دو باده در ان جای گیرد
toasts U باده نوشی بسلامتی کسی
barkeeper U باده فروش صاحب میکده
pledging U باده نوشی بسلامتی کسی
pledges U بسلامتی کسی باده نوشیدن
stum U شیره انگور باده تازه
pledged U بسلامتی کسی باده نوشیدن
pledge U بسلامتی کسی باده نوشیدن
pledge U باده نوشی بسلامتی کسی
bacchanalian U وابسته به جشن باده گساری و شادمانی
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
supernaculum U باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
lachryma christi U باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند
poms U یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
pom U یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
ithyphallic U وابسته بصورت ذکر که درجشنهای BACCHUSدارگونه باده دست گرفته می بردند
wine does not a with me U شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
dienophile U دی ان دوست
buddies U دوست
unfriended U بی دوست
friends U دوست
buddy U دوست
hydrophilic U اب دوست
formalist U دوست
schoolmates U دوست
philogynist U زن دوست
philoginous U زن دوست
bozo U دوست
friendless U بی دوست
schoolmate U دوست
heart-to-hearts U دوست
heart-to-heart U دوست
hydrophilic compound U اب دوست
ally U دوست
allying U دوست
leal U دوست
chum U دوست
amicable U دوست
chums U دوست
heart to heart U دوست
friend U دوست
philotechnic U صنعت دوست
oxyphile U اسید دوست
philhellene U دوست یونان
philhellenic U دوست یونان
philobiblic U کتاب دوست
pornerastic U جنده دوست
saprophytic U پوده دوست
liquorish U نوشابه دوست
lipophilic U چربی دوست
philanthrope U بشر دوست
philotechnic U صناعت دوست
kissing kind U باهم دوست
lithophilous U سنگ دوست
negrophil U سیاه دوست
nucleophile U هسته دوست
I need my e U من دوست دارم
ornithophilous U مرغ دوست
phiadelphian U نوع دوست
myrmecophilous U مورجه دوست
oxyphil U اسید دوست
negrophil U زنگی دوست
patiot U میهن دوست
phihellenic U یونانی دوست
necrophilous U لاشه دوست
psychrophilic U سرما دوست
careerist U حرفه دوست
zoophilous U حیوان دوست
zoophilic U حیوان دوست
xenophile U بیگانه دوست
pen pals U دوست قلمی
careerists U حرفه دوست
unlovely U دوست نداشتنی
pen pal U دوست مکاتبهای
pen pal U دوست قلمی
girlfriends U دوست دختر
girlfriend U دوست دختر
family men U زن و بچه دوست
family man U زن و بچه دوست
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
solomon U صلح دوست
his friend's murder U قتل دوست او
to make a friend of U دوست شدن با
sweet tooth U شیرینی دوست
pen pals U دوست مکاتبهای
culturist U فرهگ دوست
acidophile U اسید دوست
acidophile U ترشی دوست
humanitarian U بشر دوست
likeable U دوست داشتنی
likable U دوست داشتنی
social U جمعیت دوست
social U گروه دوست
likes U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
loyalists U دولت دوست
amativeness U دوست داشتن
chessist U شطرنج دوست
patriot U وطن دوست
cater cousin U دوست صمیمی
patriots U وطن دوست
patriotic U میهن دوست
cobber U دوست صمیمی
bibliophil U کتاب دوست
anglophile U انگلیسی دوست
loyalist U دولت دوست
like U دوست داشتن
sporting U بازی دوست
dislike U دوست نداشتن
fraternizing U دوست بودن
fraternizes U دوست بودن
fraternized U دوست بودن
fraternises U دوست بودن
fraternize U دوست بودن
friend U دوست کردن
friends U دوست کردن
fraternised U دوست بودن
disliked U دوست نداشتن
dislikes U دوست نداشتن
warlike U جنگ دوست
peaceable U صلح دوست
gregarious U گروده دوست
boyfriends U دوست پسر
affects U دوست داشتن
affect U دوست داشتن
crony U دوست صمیمی
cronies U دوست صمیمی
disliking U دوست نداشتن
fraternising U دوست بودن
dendrophilous U درخت دوست
boyfriend U دوست پسر
humansit U انسان دوست
loveliest U دوست داشتنی
lovely U دوست داشتنی
hemophile U خون دوست
heliophilous U افتاب دوست
philanthropist U بشر دوست
philanthropists U بشر دوست
hand in glove U دوست همراز
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
lovelier U دوست داشتنی
humnanist U همنوع دوست
isophilic U همجنس دوست
intimado U دوست صمیمی
lovable U دوست داشتنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com