English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fulminate U باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
fulminated U باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
fulminates U باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
brawling U دادوبیداد
squabbled U دادوبیداد
brawls U دادوبیداد
brawl U دادوبیداد
squabbles U دادوبیداد
brawled U دادوبیداد
squabbling U دادوبیداد
squabble U دادوبیداد
todo U دادوبیداد
vociferation U جیغ دادوبیداد
blackjack U بزور و باتهدید
terrorization U حکومت باتهدید وارعاب
blackmails U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmail U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmailing U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmailed U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
terrorises U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorize U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorized U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorizes U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorizing U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorised U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorising U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to tell a story U گفتن
viyuperate U بد گفتن
adduse U گفتن
to weep out U گفتن
bubbling U گفتن
vituperate U بد گفتن
to give utterance to U گفتن
says U گفتن
say U گفتن
let out <idiom> U گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
mouths U گفتن
mouthing U گفتن
mouthed U گفتن
utter U گفتن
utters U گفتن
uttered U گفتن
tell U گفتن
inform U گفتن
saith U گفتن
bubbled U گفتن
bubble U گفتن
telling-off U گفتن
informs U گفتن
relate U گفتن
rehearsed U گفتن
get out U گفتن
rehearsing U گفتن
rehearse U گفتن
bubbles U گفتن
utterances U گفتن
informing U گفتن
mouth U گفتن
rehearses U گفتن
utterance U گفتن
iteration U گفتن
relates U گفتن
pshaw U اه گفتن
tells U گفتن
misstate U غلط گفتن
to pull U اغراق گفتن
mammer U بالکنت گفتن
abandoning U ترک گفتن
abandon U ترک گفتن
to put it on U اغراق گفتن
fabulize U افسانه گفتن
bootlick U تملق گفتن از
abandons U ترک گفتن
mant U با لکنت گفتن
call bad names U ناسزا گفتن
enounce U به صراحت گفتن
nuncupate U زبانی گفتن
doxologize U ستایش گفتن
discourses U سخن گفتن
acclaim U افرین گفتن
pitch a yarn U قصه گفتن
acclaimed U افرین گفتن
to make a remark U سخن گفتن
acclaiming U افرین گفتن
observes U گفتن برپاداشتن
applaud U افرین گفتن
applauded U افرین گفتن
applauding U افرین گفتن
panegyrize U مدح گفتن
discourse U سخن گفتن
applauds U افرین گفتن
outvoice U موثرترسخن گفتن از
acclaims U افرین گفتن
fable U حکایت گفتن
extemporised U بالبداهه گفتن
extemporises U بالبداهه گفتن
belie U دروغ گفتن
belied U دروغ گفتن
belies U دروغ گفتن
to take the floor U سخن گفتن
belying U دروغ گفتن
lalophobia U گفتن هراسی
gnosticize U عرفان گفتن
observe U گفتن برپاداشتن
observed U گفتن برپاداشتن
observing U گفتن برپاداشتن
to talk nonsense U مهمل گفتن
to talk nonsense U چرند گفتن
to talk tall U گزاف گفتن
to tell a lie U دروغ گفتن
hyperbolize U اغراق گفتن
to tell the truth U راست گفتن
adduee U گفتن افهارنمودن
to spoke the t. U راست گفتن
extemporising U بالبداهه گفتن
extemporize U بالبداهه گفتن
repeats U باز گفتن
repeat U باز گفتن
repeat U دوباره گفتن
extemporized U بالبداهه گفتن
extemporizes U بالبداهه گفتن
macarize U خوشابحال گفتن
lay to U دروغ گفتن
extemporizing U بالبداهه گفتن
avouch U اشکارا گفتن
to sigh out U با اه وحسرت گفتن
fawned U تملق گفتن
allegorize U مثل گفتن
adulate U مدح گفتن
to speak through one's nose U سخن گفتن
repeats U دوباره گفتن
recounts U یکایک گفتن
equivocating U دروغ گفتن
mistimes U بیموقع گفتن
mistime U بیموقع گفتن
quips U ایهام گفتن
to blunder out U جویده گفتن
to blunder out U بی فکرانه گفتن
to bid welcome U خوشامد گفتن
quipping U ایهام گفتن
to bid a U وداع گفتن
mistiming U بیموقع گفتن
ha U اهان گفتن
parlance U طرزسخن گفتن
equivocates U دروغ گفتن
equivocated U دروغ گفتن
equivocate U دروغ گفتن
gab U دروغ گفتن
avows U اشکارا گفتن
avowing U اشکارا گفتن
restating U باز گفتن
avow U اشکارا گفتن
to bid a U بدرود گفتن
to bellow out U بانعره گفتن
congratulate U شادباش گفتن
speak the trurh U صادقانه گفتن
speak the trurh U راست گفتن
congratulating U شادباش گفتن
congratulating U تبریک گفتن
congratulates U شادباش گفتن
congratulates U تبریک گفتن
congratulated U شادباش گفتن
sweet talk U تملق گفتن
tack tall U گزاف گفتن
take leave of U بدرود گفتن با
to bellow forth U با نعره گفتن
quipped U ایهام گفتن
quip U ایهام گفتن
pass a remark U سخنی گفتن
shush U هیس گفتن
to a. oneself U سخن گفتن
congratulate U تبریک گفتن
tallyho U اهای گفتن
congratulated U تبریک گفتن
prevaricate U دروغ گفتن
fables U حکایت گفتن
blare U بافریاد گفتن
blared U بافریاد گفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com