English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The shirt doesnt fit me. U این پیراهن اندازه ام نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Every shoe fits not every foot. <proverb> U هر کفش به اندازه هر پایى نیست.
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
shirts U پیراهن
shirt-tail U ته پیراهن
shirt-tails U ته پیراهن
sark U پیراهن
shirt U پیراهن
overdress U پیراهن رو
shirting U پیراهن
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
shirt U پیراهن پوشیدن
dickey U یقه پیراهن
dicky U یقه پیراهن
tunicated U پیراهن پوش
tee shirt U پیراهن بی یقه
shirts U پیراهن پوشیدن
sweatshirt U پیراهن ورزش
pull over U پیراهن کش ورزش
t shirt U پیراهن بی یقه
tunc U پیراهن نظامی
shirttail U پشت پیراهن
shirttail U دامن پیراهن
shirtmaker U پیراهن دوز
shirt maker U پیراهن دوز
nightshirt U پیراهن خواب
sweatshirts U پیراهن ورزش
jersey U پیراهن ورزشی
tunicate U پیراهن پوش
jerseys U پیراهن ورزشی
nightshirts U پیراهن خواب
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
cuff U سردست پیراهن مردانه
An open-neck shirt. U پیراهن سینه باز
dress shirts U پیراهن لباس رسمی
cuffed U سردست پیراهن مردانه
dress shirts U پیراهن عصر مردانه
jerseys U زیر پیراهن کشباف
cuffing U سردست پیراهن مردانه
dress shirt U پیراهن سفید مردانه
blouses U پیراهن یاجامه گشاد
dress shirt U پیراهن عصر مردانه
dress shirt U پیراهن لباس رسمی
raise cain U پیراهن عثمان کردن
jersey U زیر پیراهن کشباف
sack U پیراهن گشاد و کوتاه
sacked U پیراهن گشاد و کوتاه
cento U پیراهن چهل تکه
sacks U پیراهن گشاد و کوتاه
union suit U پیراهن و شلوار یکپارچه
bustier U پیراهن کوتاه زنانه
blouse U پیراهن یاجامه گشاد
decolletage U پیراهن سینه باز
cuffs U سردست پیراهن مردانه
dress shirts U پیراهن سفید مردانه
sport shirt U پیراهن یقه باز ورزشی
maxi U پیراهن زنانه دامن بلند
midi U پیراهن زنانه با دامن متوسط
to tuck one's shirt in U پیراهن را توی شلوار کردن
alb U پیراهن سفید و بلند کشیشان
neck band U یخه پیراهن یا جامه دیگر
night shirt U پیراهن خواب مردانه یاپسرانه
he sold the shirt off his back U پیراهن تنش راهم فروخت
she wears a shirt U پیراهن پوشیده است برتن دارد
chemise U لباس خواب یا زیر پیراهن زنانه
hair shirt U پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
madras U پیراهن درشت باف سفید نخی
skivvy U زیر پیراهن وزیر شلواری کوتاه
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
shirt-tail U بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tails U بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
bustier U پیراهن زیر تنگ و کرست مانند زنانه که تا کمر میآید
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
gauged U اندازه اندازه گیر
gauge U اندازه اندازه گیر
gauges U اندازه اندازه گیر
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
camisado U شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
night gown U جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
tunic U پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
tunics U پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
declinating station U ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter U وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
aint U نیست
he takes no notice of it U نیست
temporary storage U می نیست
It's not new. نو نیست.
it is well enough U بد نیست
Plug and Play U یچ نیست
isn't U نیست
secondary U نیست
auxiliary U نیست
auxiliaries U نیست
he is not of our number U از ما نیست
storage U می نیست
if you please U اگرزحمت نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
he has nothing in him U کسی نیست
thereis no end to it U انراپایانی نیست
to make no mention of U ذکری از ان نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
there is no hurry U شتابی نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
that is not it U این نیست
inextinct U نیست نشده
that is wrong U درست نیست
you are written U حق با شما نیست
dont mention it U چیزی نیست
no matter U چیزی نیست
he is not willing to go U نیست برود
it has escaped my remembrance U یاد نیست
he is not in it U داخل نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
static U که پویا نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
that depends U معلوم نیست
the ice is treach erous U یخ محکم نیست
he is out of huomor U سر خلق نیست
no object U چیزی نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
Nevermind! U مهم نیست !
niet le fait U کار او نیست
it's only me U کسی نیست
it needs not U لازم نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
It cant be helped. U چاره ای نیست
It's not new. جدید نیست.
There is no hot water U آب گرم نیست.
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
no trouble U زحمتی نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
my health is tolerable U حالم بد نیست
no hurry U عجلهای نیست
it is immaterial U چیزی نیست
it is unnecessary U لازم نیست
ought not U شایسته نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
cold is merely privative U گرما نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
needn't U لازم نیست
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
nihilism U نیست انگاری
thereis no end to it U انتهای برای ان نیست
The scales are not even . U ترازو میزان نیست
It is not possible ( feasible , practicable) . U اینکار عملی نیست
you're telling me <idiom> U احتیاج نیست به من بگی
there is no question but that. U شکی نیست که) .00000
he is not willing to go U مایل برفتن نیست
She takes no thought for tomorrow . U بفکر فردایش نیست
He is not to blame for this. U تقصیر او [مرد ] نیست.
wrongs U پیام صحیح نیست
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
wrong U پیام صحیح نیست
he is unable to speak U قادربسخن گفتن نیست
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
He is a quitter . U مرد میدان نیست
It is nothing to speak of . U چیز قابلی نیست
no reply necessary [NRN] U نیازی به پاسخ نیست.
wronging U پیام صحیح نیست
She couldnt care less . she is totally unconcerned . U عین خیالش نیست
he is not of that stamp U ازان جنس نیست
you need not fear U لازم نیست بترسید
He does not belong here. U جای ؟ واینجا نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com