English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
These trees deprive the house of light . U این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The trees are in bloom . U درختها گه کردند
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
blighted U محروم
bereaved U محروم
sans U محروم از
deprived U محروم
disadvantaged U محروم
cold turkey U محروم
subclass U طبقه محروم
underclass U طبقهی محروم
strip U محروم کردن از
abdicate U محروم کردن
depriving U محروم کردن
deprives U محروم کردن
deprive U محروم کردن
disinherited U محروم ازارث
dis- U محروم کردن
to be defected U محروم شدن
to cut off U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
cut off U محروم کردن
devest U محروم کردن
have not nations U ملل محروم
bereave U محروم کردن
disadvantaged children U کودکان محروم
deprivable U محروم کردنی
choiceless U محروم از حق انتخاب
excludable U محروم کردنی
excludes U محروم کردن
exclusion U محروم سازی
abdicates U محروم کردن
exclude U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
lower class U طبقه محروم
underclass U طبقه محروم
unsight U از دیدن محروم کردن
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
dispossesses U از تصرف محروم کردن
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
estopel U امرخاصی محروم شود
dispossess U محروم کردن دورکردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
disinherits U از ارث محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
privations U محروم سازی تعلیق مقام
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
privation U محروم سازی تعلیق مقام
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
PRI U پشتیبانی کنند
he warned them to obey U اطاعت کنند
they mingle their tears U با هم گریه می کنند
compatible U با هم درست کار می کنند
the trumpets blows U شیپورها صدا می کنند
My feet hurt. U پاهایم درد می کنند.
had it trans ted U بدهید ترجمه کنند
they dispute about nothing U درسرهیچ نزاع می کنند
they make much noise U زیاد شلوق می کنند
they make much noise U خیلی صدا می کنند
daisy chain U سومین را و... فراخوانی می کنند
i hear him complain U میشنوم که شکایت می کنند
charnel house U مردگان راتوده می کنند
Murray code U - بیت استفاده می کنند
Those who agree,raise their hands. U موافقین دستهایشان رابلند کنند
fire support coordinator U هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
fillister U رندهای که با ان کنش کاودرست کنند
watch pocket U جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
they went to r. themselves U رفتند که نامه نویسی کنند
screen coordinator U هماهنگ کنند پوشش دریایی
the iron interest U کسانی که در اهن کار می کنند
knife board U میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
They act after their kind. جنس خود رفتار می کنند.
they are in full retreat U سخت عقب نشینی می کنند
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
fleas i. doges and cats U کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
meat safe U قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
mud sill U پایه تبر پی استوانهای که در گل فرو می کنند
mountain dew U ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
musette U اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
nogging U اجری که بان فواصلی را پرمی کنند
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
oleomargarine U کره تقلیدی که از گوشت گاودرست می کنند
company grade U پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
combatable U قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
collaret U یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست می کنند
mealing table U صفحهای که باروت را روی ان نرم می کنند
ccd U که دستیابی ترتیبی یا تصادفی را ممکن می کنند
human machine interface U حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
pontoon U کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
Birds of a feather flock together . <proverb> U پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
koumiss U قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست می کنند
pontoons U کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
saw doctor U ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
numerical U داده ذخیره شده کار می کنند
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
combination U مجموعهای از اعداد که یک قفل را باز می کنند
mouses U که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouse U که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
The story goes that … U آورده اند که (چنین روایت کنند )…
tightrope U طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
tightropes U طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
who are your reference? U چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
tandems U وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
tandem U وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
Providence watches over him. U از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
processes U که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
This car is assembled in Iran. U این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
timed U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
The squirrels are storing up nuts for the winter. U سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
boat people U پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
process U که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
lachryma christi U باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند
live lining U ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
times U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
kirmess U جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
kago U تخت روان سبدی که از تیری اویزان کنند
manil hemp U کنف مانیلایی که از ان طناب وبوریا درست می کنند
rissoles U کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
rissole U کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com