English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This remark was uncalled for . U این حرف مورد نداشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
his painting lacked repose U نداشت
i knew no bounds U حد نداشت
hadn't U نداشت
My ass never had a tail from the time it was a foa. <proverb> U خر ما از کرگى دم نداشت .
he had no business to U حقی نداشت که
he was not inclined to go U سر رفتن نداشت
it was nothing short of U پای کمی از.......نداشت
he had not a kick in him U نیروی لگدزدن نداشت
His remark was not relevant ( pertinet ) . U حرفش مناسبتی بامطلب نداشت
There was absolutely no point in her going . U رفتن او اصلا" موردی نداشت
Hi did not fear to die. U از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
Except for that one typo, there were no mistakes. U به جز یک اشتباه تایپی هیچ غلطی نداشت.
he wrote himself out U ازبس نوشت دیگرچیزی نداشت که بنویسد
i had many books he had none U من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
prostyle U ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
He was barred from the casino. U او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
The poison took effect after one hour. زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
cases U مورد
occasioned U مورد
occasion U مورد
open to question <adj.> U مورد شک
out of place U بی مورد
oportuneness U مورد
occurence U مورد
occasions U مورد
case U مورد
occasioning U مورد
unseasonable U بی مورد
objected U مورد
unseasonably U بی مورد
inopportune U بی مورد
direct objects U مورد
objecting U مورد
objects U مورد
object U مورد
instance U مورد
instances U مورد
inapposite U بی مورد
indirect objects U مورد
case U دعوی مورد
case analysis U تحلیل مورد
confutation U مورد تکذیب
schreber case U مورد شربر
subject of hire U مورد اجاره
special case U مورد ویژه
savory U مورد پسند
sightly U مورد نظر
case U مورد غلاف
cases U مورد غلاف
under disccussion U مورد بحث
unnecessary roughness U خشونت بی مورد
As the case may be . U برحسب مورد( آن)
In this case ( instance) . U دراین مورد
entitlement U مورد استحقاق
entitlement U مورد سزیدگی
entitlements U مورد استحقاق
entitlements U مورد سزیدگی
laughing stock U مورد تمسخر
collector's item U مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
taken U مورد تحسین
taken U مورد قبول
noted U مورد ملاحظه
beloved U مورد علاقه
undue U ناروا بی مورد
cases U دعوی مورد
fishy U مورد تردید
dubious U مورد شک مشکوک
dubitable U مورد شک مشکوک
usages U مورد استفاده
usage U مورد استفاده
utilized U مورد استفاده
case study U مورد پژوهی
case studies U مورد پژوهی
hold up <idiom> U مورد هدف
undue U بی جهت بی مورد
received U مورد قبول
mytaceous U از تیره مورد
expectative U مورد انتظار
using U مورد مصرف
happy [about] <adj.> U خشنود [در مورد]
opportuneness U مورد مناسب
liable to prosecution U مورد تعقیب
to make observations [about] [on] U اندیشیدن [در مورد] [به]
in dispute U مورد بحث
myrtle berry U مورد دانه
objcetionable U مورد ایراد
object of transaction U مورد معامله
myrtle U مورد سبز
myrtaceae U تیره مورد
involved U مورد بحث
to make observations [about] [on] U نگریختن [در مورد] [به]
requirement U مورد نیاز
utilization U مورد مصرف
savoury U مورد پسند
utilisation [British] U مورد مصرف
instances U لحظه مورد
in no instance U در هیچ مورد
usage U مورد مصرف
exploitation [utilization] U مورد مصرف
instance U لحظه مورد
intended saving U پس انداز مورد انتظار
it is of frequent U خیلی مورد دارد
scrutinises U مورد مداقه قراردادن
make for U مورد حمله قراردادن
inappositely U بطور بیجایا بی مورد
scrutinised U مورد مداقه قراردادن
floor space occupied U فضای مورد نیاز
to take into consideration U مورد رسیدگی قراردادن
to put to use U مورد استفاده قراردادن
lime requirement U اهک مورد نیاز
scrutinising U مورد مداقه قراردادن
unregarded U مورد توجه قرارنگرفته
impugns U مورد اعتراض قراردادن
impugned U مورد اعتراض قراردادن
man of confidence U شخص مورد اعتماد
conventional U مورد قبول عامه
man power U تعداداشخاص مورد استفاده
impugn U مورد اعتراض قراردادن
scrutinizing U مورد مداقه قراردادن
scrutinizes U مورد مداقه قراردادن
approve U توافق در مورد چیزی
approves U توافق در مورد چیزی
scrutinized U مورد مداقه قراردادن
approving U توافق در مورد چیزی
impugning U مورد اعتراض قراردادن
scrutinize U مورد مداقه قراردادن
to be in d U مورد ریشخندو استهزابودن
referent U مورد مراجعه ارجاعی
desired effects U اثرات مورد نظر
availabe time U زمان مورد قبول
as the case may be U تاچه مورد باشد
article of roup U اموال مورد حراج
substrate U جزء مورد عمل
persona grata U شخص مورد قبول
out port U ساحلی مورد استفاده سر پل
contested area U منطقه مورد نزاع
oppugn U مورد بحث قراردادن
special case U مورد خاص یااستثنایی
beatten zone U منطقه مورد اصابت
polestar U هادی مورد توجه
receptee U افراد مورد پذیرش
referential U مورد مراجعه ارجاعی
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
reserve requirements U ذخائر مورد نیاز
sales expectations U فروش مورد انتظار
principle of exclusion U در مورد کالاهای خصوصی
shebang U امر مورد علاقه
capital employed U سرمایه مورد استفاده
policy options U انتخابهای مورد نظر
expectation value U مقدار مورد توقع
anticipated profit U سود مورد انتظار
the matter in hand U موضوع مورد بحث
object point U سمت مورد توجه
to admit of d U مورد بحث بودن
sub judice U مورد مطالعه دادگاه
give evidence of U گواهی دادن در مورد
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
matter in hand U موضوع مورد بحث
hereon U در این مورد در اینجا
neurasthenia U سر درد و حساسیت بی مورد
test town U شهر مورد ازمایش
objective point U سمت مورد توجه
target profit U سود مورد نظر
anticipated price U قیمت مورد انتظار
anticipated inflation U تورم مورد انتظار
analyte U ماده مورد تجزیه
expected frequency U فراوانی مورد انتظار
expected price U قیمت مورد انتظار
expected value U ارزش مورد انتظار
agreement area U سطح مورد قرارداد
target audience U افراد مورد نظر
target price U قیمت مورد نظر
i mentioned one case in p U یک مورد بخصوص را ذکرکردم
criticising U مورد انتقاد قراردادن
criticize U مورد انتقاد قراردادن
criticized U مورد انتقاد قراردادن
criticizes U مورد انتقاد قراردادن
foolhardy U دارای تهور بی مورد
trusty U موتمن مورد اطمینان
esteemed U فرد مورد احترام
criticises U مورد انتقاد قراردادن
admire U مورد شگفت قراردادن
draw fire <idiom> U مورد هدف بودن
draw fire <idiom> U مورد انتقاد قرارگرفتن
call on to the carpet <idiom> U مورد مواخذه قرارگرفتن
favouritism U افراد مورد توجه
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
admires U مورد شگفت قراردادن
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. U بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com